گنجور

 
حسین خوارزمی

مرا ز مدرسه عشقت بخانقاه کشید

بصدر صفه دولت ز پایگاه کشید

حدیث آتش عشقم مگر رسید به نی

که نی ز سوز درون صد هزار آه کشید

دلم چو پای ارادت نهاد در ره عشق

نخست دست تمنا ز مال و جاه کشید

کسی که بدرقه اش عشق شد بکعبه وصل

نه خوف بادیه دید و نه رنج راه کشید

شکست لشکر صبر و گریخت شحنه عقل

چو در دیار دلم عشق تو سپاه کشید

رخت بدعوی خونم نوشت خط آنگاه

دو ترک کافر سرمست را گواه کشید

تن نزار من زار شد هلاک از غم

که بار کوه نیارم به برگ کاه کشید

چه غم ز سرزنش یار و طعنه اغیار

مرا که سایه لطف تو در پناه کشید

اگر گناه بود سر بپایت افکندن

حسین دست نخواهد از این گناه کشید

 
 
 
ابن حسام خوسفی

خط تو دایره ی مشک گرد ماه کشید

بر آفتاب سواد شب سیاه کشید

دلم به دعوی خون بر غزال چشمت را

سرشک سرخ و رخ زرد را گواه کشید

مقام شیفته حالان پناه طره ی تست

[...]

صامت بروجردی

نقاب یوسف از آن روز همچو ماه کشید

نظر به صورت ماهش نمود و آه کشید

شاطرعباس صبوحی

مصوّر آمد و روی تو را چو ماه کشید

قلم چو بر سر زُلفت رسید، آه کشید

چو دید چاه زنخدان دلفریب تو را

دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید

کمان ابروی ناز تو را به آن سختی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاطرعباس صبوحی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه