گنجور

 
ابن حسام خوسفی

ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب

شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب

شمع را تاب تو چون نیست از آن می‌سوزد

گو چو پروانه درین سوز همی‌سوز امشب

امشب از شمع رخت مجلس ما روشن شد

شمع گو چهر دل‌افروز میفروز امشب

شبم از طلعت زیبای تو امشب روزست

کاش تا روز قیامت نشود روز امشب

پاره‌ای بر دل صد پاره ما دوخت ز وصل

سوزن ناوک آن غمزه دلدوز امشب

لب لعل تو به کام دل من داد بداد

بر مراد دل از اینم شده پیروز امشب

شب اگر حادثه زاید چه عجب ابن حسام

به علی رغم جهان عیش بیندوز امشب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۶ به خوانش زهرا سادات نقیب نقل از کانال تلگرام ابن حسام خوسفی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجوی کرمانی

گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب

یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب

گر بمیرم بجز از شمع کسی نیست که او

بر من خسته بگرید ز سر سوز امشب

مرغ شب خوان که دم از پرده ی عشّاق زند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه