پوشد ز زشک یلمق تو اطلس آفتاب
پیش رخ تو ذره بود واپس آفتاب
جز زلف تو که سجد کند آفتاب را
در دور حسن تو نپرستد کس آفتاب
گر آفتاب تیره شود با کمال نور
یک لمعه از لقای تو ما را بس آفتاب
گفتم مگر به سر رسدم آفتاب وصل
در طالعه نبود بدین سدرس آفتاب
گر مهر طلعت تو بر ابن حسام تافت
شاید که تافت بر سمن و بر خس آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار از زیبایی و جذابیت معشوق خود سخن میگوید و او را فراتر از آفتاب توصیف میکند. او بیان میکند که آفتاب در مقابل زیبایی معشوق، کوچک و بیاهمیت است و فقط زلف معشوق میتواند آفتاب را به سجده درآورد. همچنین شاعر اشاره میکند که حتی اگر آفتاب هم کمرنگ شود، زیبایی معشوق کافی است تا به عنوان نور و روشنی برای او باشد. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که ارتباط و وصال با معشوق در سرنوشتش وجود ندارد، اما در عین حال، نور چهره معشوق میتواند بر دیگر زیباییها نیز بتابد.
هوش مصنوعی: پیشانی تو مانند فرشی از طلای آفتاب درخشان است و ذرهای از آن، در برابر تابش تو، هیچ به حساب نمیآید.
هوش مصنوعی: فقط زلفهای تو هستند که میتوانند برای آفتاب سجده کنند؛ هیچکس به خاطر زیبایی تو آفتاب را نمیپرستد.
هوش مصنوعی: اگر نور خورشید هم، به دلایلی کمرنگ و تیره شود، یک درخشش از ملاقات تو برای ما کافی است تا مانند آفتاب تمام وجود ما را روشن کند.
هوش مصنوعی: گفتم آیا زمانی خواهد رسید که به وصال معشوق برسم؟ اما دیدم که در تقدیر من نشانی از این نور و روشنی نیست.
هوش مصنوعی: اگر نور چهرهی تو بر ابن حسام بتابد، شاید همانطور که بر گلهای سمن و خس، آفتاب میتابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.