دل را حضور نیست دمی بی حضور او
خرم دلی که شاد بود با سرور او
پویندگان وادی ایمن توقُّفی
باشد که لمعه ای بدرخشید ز نور او
سالک به اهتمام ارادت وصال یافت
موسی و ذرّه ای ز تجلّی و طور او
درس زبور عشق به عشّاق می دهند
داوود را ترنّم زیر زبور او
آن را که در بهشت لقا وعده کرده اند
او را چه التفات به حور و قصور او
اسرار دنیوی چه متاعیست پر غرور
هان تا مگر نفریبد غرور او
ابن حسام تا نشوی ملتغت به غیر
پرهیز کن ز آتش قهر غیور او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عالم منور است به نور حضور او
خوش روشن است دیدهٔ مردم به نور او
جام جهان نماست که داریم در نظر
در وی چو بنگریم نماید ظهور او
ما و شرابخانه و رندان باده نوش
[...]
کس در حضور تو کند ار غیبت کسی
بی شک که غیبت تو کند در حضور او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.