چون باد صبا از آن پریوش
این قصه شنید شد مشوش
آمد سوی عاشق جگرسوز
گفتش سخنان آن دلافروز
حرفی چو رسید از آن به گوشش
برد انده عاشقی ز هوشش
امید به هوش بازش آورد
در دایره نیازش آورد
با باد به صد فغان و زاری
گفت از سر عجز و خاکساری
کای پیک سبکرو سحرخیز
دست من و دامن تو برخیز
بشتاب ز گرد ره دگر بار
او را ز من این پیام بگزار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.