گنجور

 
ابن عماد

این فکر مخالف از کجا خاست

فکری نکنی که این چه سوداست

افتاده‌ای از ره سلامت

دوری ز مقام استقامت

راه طلب تو بی‌نشان است

این راه مرو که بیم جان است

از فکر عقیم تو چه زاید

وز رای سقیم تو چه آید

هم فکر تو حاصلی ندارد

هم راه تو منزلی ندارد

بخت بد و طالع مشوش

این راه نمودت ای بلاکش

گر واقف این رموز گشتی

بر خشک مران به هرزه کشتی