در عشق یار بین که چه عیار میرویم
سر زیر پا نهاده چه شطار میرویم
در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم
زیرا به سر همیشه چو پرگار میرویم
جانی که هست مان فدی یار کردهایم
ور حکم میکند به سردار میرویم
مرگ ار کسی به جان بفروشد همیخریم
عیاروار ز آنکه بر یار میرویم
ما را چه غم ز دوزخ و با خُلدمان چه کار؟
دلدادهایم ما بر دلدار میرویم
بار امانتش به دل و جان کشیده، پس
در بارگاه عزت بیبار میرویم
با ظلمت نفوس و طبایع درآمدیم
در جان هزارگونه ز انوار میرویم
ز آن پس که بودهایم بسی در حریم جهل
این فضل بین که محرم اسرار میرویم
عمری اگرچه در ظلمات هوا بُدیم
آب حیات خورده خضروار میرویم
گرچه چو چرخ کور و کبود آمدیم لیک
با صد هزار دیده فلک سار میرویم
در نقطهٔ مراد بدین دور ما رسیم
زیرا به سر همیشه چو پرگار میرویم