گنجور

 
خواجوی کرمانی

دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

با خون دیده و دل افگار می‌رویم

یاران به همتی مدد حال ما شوید

کز این دیار بی‌دل و بی‌یار می‌رویم

ما را به حال خود بگذارید و بگذرید

کز جورِ یار و غصّهٔ اغیار می‌رویم

گو پیر خانقاه بدان حال ما که ما

از خانقه به خانهٔ خمّار می‌رویم

منصوروار اگر ز اناالحق زدیم دم

این دم نگر که چون به سرِ دار می‌رویم

تا چشمِ می‌ْپرست تو بیمار خفته است

هر لحظه‌ای به پرسشِ بیمار می‌رویم

آزار می‌نمایی و بیزار می‌شوی

دریاب کز برِ تو به بازار می‌رویم

نی زر به دست مانده و نی زور در بدن

زاری‌کنان ز خاکِ درت زار می‌رویم

با چشم دُر نثار به اردوی ایلخان

مشنو که بهر اجری و ادرار می‌رویم

گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر

چون چاره رفتن است به‌ناچار می‌رویم

خواجو چو یار وعدهٔ دیدار داده است

ما بر امید وعدهٔ دیدار می‌رویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نجم‌الدین رازی

در عشق یار بین که چه عیار میرویم

سر زیر نهاده چو شطار میرویم

در نقطه مراد بدین دور ما رسیم

زیرا بسر همیشه چوپر کار میرویم

جانی که هست مان فدی یار کرده‌ایم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از نجم‌الدین رازی
صفایی جندقی

کز کربلا به دیدهٔ خونبار می‌رویم

وارسته آمدیم و گرفتار می‌رویم

خفتند همرهان همه پیر و جوان به خاک

با یک اسیر بستهٔ بیمار می رویم

از دولت سر تو برادر به کربلا

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صفایی جندقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه