چرخِ گردان نهاده دارد گوش
تا ملک مر ورا چه فرماید
زُحَل از هیبتش نمیداند
که فلک را چگونه پیماید
صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش
ذرّهای را به دهر بنماید
خاکْ دریا شود، بسوزد آب
بِفْسُرَد نار و برق بشخاید