عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست
خاک درگاه توکحل بصری نیست که نیست
نه همی جلوه کند حسن تو در دیده من
جلوه گر حسن تو درخشک وتری نیست که نیست
نه من دل شده تنها ز غمت خون جگرم
خون ز عشق رخت اندر جگری نیست که نیست
نه همی من به رهت خاک نشین هستم وبس
صد چومن خسته به هر رهگذری نیست که نیست
دل آشفته رنجور من از زلف ورخت
شام در آه و فغان تا سحری نیست که نیست
خود ندانم ملکی یا پری و حور ولی
هستم آگه که غلامت بشری نیست که نیست
کاروان مشک ز چین از چه به شیراز آرد
درخم طره تومشک تری نیست که نیست
گاهی از حال من خون شده دل گیر سراغ
ناگه آگه شوی از من اثری نیست که نیست
با رقیبان منشین باده مخور بوسه مده
که برما ز تودایم خبری نیست که نیست
پیش تو بی هنر و پست بلند اقبال است
ورنه اورا به حقیقت هنری نیست که نیست
پادشه کرده مگر طبع مرا مخزن خود
که در او هر چه بخوانی گهر نیست که نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حلقه ذکر تو، میم دهنی نیست که نیست
خلوت فکر تو چاه ذقنی نیست که نیست
نه همین صبح ازین درد گریبان چاک است
چاک سودای تو در پیرهنی نیست که نیست
ساغر چشم تو در دیر و حرم در دورست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.