گنجور

 
بلند اقبال

بی وفایی چو تو درعالم نیست

حاصل از عشق توام جز غم نیست

غمی از مردن ما نیست تو را

زآنکه در خیل توچون ما کم نیست

به ز درد تو مرا درمان نی

به ز زخم تو مرا مرهم نیست

غم دل با تو بگویم نه به غیر

که به غیر از تو مرا محرم نیست

نیست چون عارض توماه که ماه

به رخش زلف خم اندر خم نیست

هست چشم تواگر پور پشنگ

دل من نیز کم از رستم نیست

هر که را عشق تو بر سر نبود

هست نسناس بنی آدم نیست

همه شب تا به سحر بی تو مرا

به جز از ناله کسی همدم نیست

دلم ازعشق بلنداقبال است

لیک یکدم به جهان خرم نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode