تا صبا را تاری از زلفت به دست افتاده است
دررواج کار عطاران شکست افتاده است
خال در دنبال چشمت گر نباشم در غلط
شحنه ای باشد که دردنبال مست افتاده است
باشد از حال دل من درکمند زلف تو
آگه آن ماهی که در خشکی ز شست افتاده است
از دل من در شکنج طره ات دارد خبر
هر کجا مرغی به دامی پای بست افتاده است
چشم تومخمور وزلفت می کندمستی همی
با وجود اینکه لعلت می پرست افتاده است
مهر ورزی با تونبودکار امروزی مرا
عاشق ومعشوق را عشق از الست افتاده است
تا بلنداقبال را از وصل کردی سرافراز
پیش قدر اوبلندافلاک پست افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیشه دل بهر خوبانم ز دست افتاده است
کار دل از دست خوبان در شکست افتاده است
در گلستان جمالت زان دو چشم می پرست
کافری خونخواره در هر گوشه مست افتاده است
با نهال قامتت چون سایه ای سرو سهی
[...]
خال او در بند آن زلف چو شست افتاده است
مژده باد ای دل که دزد من به دست افتاده است
بر سرش خورشید همچون ذره می آید به رقص
هر که درین کوی همچون خاک پست افتاده است
از در میخانه تا آن شوخ چشم من گذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.