عجب از چشم سیه راهزنی
آفت جان ودل مرد و زنی
هم به خد عبرت ماه فلکی
هم به قد غیرت سروچمنی
نه چه گفتم توکجا ومه وسرو
که تو هم گلرخ وهم سیم تنی
گو نیارند دگر مشک به فارس
که تو از زلف ختا وختنی
جان به در کی برد ازدست تو دل
بسکه جادوگر وپرمکر و فنی
شکر از هند نیارند دگر
بسکه شکر لب وشیرین دهندی
اگر ای دل تو بلنداقبالی
دایم ازچیست که اندر حزنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی خیرهکننده و تاثیرگذار انسانها است. شاعر به چشمان سیاه و جذاب یک عشق اشاره میکند که باعث آفت جان و دل میشود. او زیبایی و غیرت را با ماه و سرو مقایسه میکند و تأکید دارد که محبوبش هم به مانند گل و هم به مانند سیم است. همچنین به این نکته اشاره دارد که دیگر نیازی به چیزهای خارجی مانند مشک و شکر نیست، زیرا زیبایی و شیرینی محبوبش کافی است. در نهایت، شاعر از دل خود میخواهد که از بلندبختی و خوشاقبالیاش آگاه باشد و به حزن و اندوه کمتر توجه کند.
هوش مصنوعی: عجب اینکه چشمان سیاه چگونه به آرامی جان و دل مرد و زنی را میدزدند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت ماه و سرو اشاره دارد. در آن، جمال و جذبهی ماه در آسمان و قد بلند و زیبا مانند سرو در میان درختان تشبیه شده است. این بیانگر زیباییهای طبیعی و مقایسهی آنها با یکدیگر است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و بیان میکند که او تنها و یگانه است. معشوق نه تنها به خاطر زیبایی ظاهری، بلکه به خاطر ویژگیهای خاص خود، در دل شاعر جای دارد و برای او مانند گل و سرو است که زیبایی و عشق را در دنیای او نمایان میسازد. به عبارت دیگر، شاعر از عشق و اشتیاق خود برای معشوق سخن میگوید و او را در مقایسه با دیگران منحصر به فرد و دوستداشتنی توصیف میکند.
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به آوردن مشک به فارس نیست، زیرا تو با زلف ختاییات، همه چیز را به دست آوردهای.
هوش مصنوعی: جانم از دست تو به تنگ آمده است، زیرا دل به قدری مجذوب جادوگری و فریبندگی تو شده که نمیتوانم به راحتی رهایی یابم.
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به آوردن شکر از هند نیست چرا که لبهای شیرین خودشان مثل شکر میمانند.
هوش مصنوعی: اگر ای دل، تو همیشه خوششانس هستی، پس چرا همیشه در غم و اندوه به سر میبری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر جویی ز من و بی مهری
هده خواهی ز من و بیهدهای
باده از دست غمت بستاند
چون تو از دست منش بستانی
وانیو ان کنت بن آدم صورة
فلیفیه معنی شاهد بابوتی
خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
گفتم: ای جان، ز درم باز آیی
گفت: دلدار که می بازایی
گفتمش: عاشق مسکین توام
گفت: خا دانه وزم بین شایی
گفتمش: خیره مراجی خودی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.