گنجور

 
بلند اقبال

گشودی زلف مشک افشان جهان رامشکبو کردی

نمودی چهر مهر آسا خجل مه را ازاوکردی

ندانم کاروان مشک تاتاری رسید از ره

ویا چنگی به چین گیسوان مشکبوکردی

ز کشمر سرو را آوردی او را اسم قد هشتی

زنخشب ماه را دزدیدی اونام رو کردی

دلم را چاکها با خنجر ابرو زدی اول

در آخر آمدی با سوزن مژگان رفو کردی

ز رو دیوانه ام کردی واز گیسو به زنجیرم

جزاک الله خیرا هر چه بدکردی نکو کردی

به یک پیمانه از فکر دوعالم رفتم ای ساقی

نمی دانم چه می بود اینکه در جام از سبو کردی

بلند اقبال کردی فارس را رشک ختا وچین

ز بس از چین مشکین زلف جانان گفتگوکردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode