گنجور

 
بلند اقبال

دیوانه ام ای شوخ پری وار توکردی

آشفته ام از طره طرار توکردی

من نقطه قطب وسط دایره بودم

سرگشته ام از عشق چو پرکار تو کردی

غارتگر دل ای مه طرار توگشتی

تاراج خرد ای بت عیار توکردی

و آن مصحف وتسبیح مرا ای بت ترسا

از زلف ورخ خودبت وزنار تو کردی

طالع چه خطا کرد وکواکب چه گنه داشت

تهمت به که بندیم همه کار توکردی

چون خواستی آزار دهدخار به گلچین

گل ساختی وهمدم اوخار تو کردی

نمرود که می بود که آتش کندودود

از بهر خلیل آتش وگلزار توکردی

از حق مگذر خود بده انصاف مگر نه

منصورکه شد بر زبر دار توکردی

اقبال من از عشق بلند است هم این را

از عشق رخ خویشتن ای یار توکردی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode