گنجور

 
بلند اقبال

بتا دیر آمدی وزودرفتی

چوآتش آمدی چون دودرفتی

مگر بخت من وعمر منی تو

که هم دیر آمدی هم زودرفتی

رود چون آب رود اشک از کنارم

ز چشمم تا چو آب رود رفتی

مگر گل بودی ای ماه دوهفته

که یک هفته نکرده بود رفتی

توئی ماه تمام ومن سیه شب

چرا ای ماه تا شب بود رفتی

نکو کردی که ازمهر آمدی باز

چه بد دیدی که خشم آلود رفتی

بلند اقبال جز اندوه و حسرت

ز دیدارت ندیده سودرفتی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode