لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
بلند اقبال

از مژه سنان داری وجوشن به بر ازمو

ز ابرو بودت خنجر ومغفر بسر از مو

در فارس همه خاک زمین نافه چین شد

از بسکه همی ریخته ای مشک تر از مو

ده مستیم از چشم و ببر هستیم از دست

بنشین به برم چون دل ودل را ببر ازمو

از چین پس ازاین مشک نیارند که در فارس

توچین دگر داری ومشک دگر از مو

ز ابروی کشد چشم تو بر روی تو شمشیر

ز آنروست که داری به سر خود سپر از مو

حاجت نه به صبح ونه به شام است که داری

صبح دگر از طلعت وشام دگر از مو

دیدم به تو گویند که زنبور میانی

زنبور کمر داشته گاهی مگر ازمو

هرگز چو تو شهدی به دهان نیست مر او را

زنبور میان همچو تو دارد اگر از مو

مویش نه همی آمده تاریکتر از شب

بنگر که میانش شده باریکتر از مو

مو ریخته است از سر دوشش به میانش

آن موی میان بسته به قتلم کمر ازمو

اقبال بلندی که مرا هست از آن است

کاشفته نموده است مرا آن قمر از مو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو

سر سبزی خط سیهت سر به سر از مو

مویی ست دهان تو و در موی شکافی

هنگام سخن ریخته لؤلؤی تر از مو

کس موی میانت نکند یک سر مو فرق

[...]

محتشم کاشانی

ای سرو گلندام که داری کمر از مو

بر مو کمری نیست مناسب مگر از مو

جز کاتب قدرت که رخت را ز خط آراست

کس خط ننوشته است به روی قمر از مو

بر روی تو خط نیست که از جنبش آن زلف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه