گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای سبزه دمانید به گرد قمر از مو

سر سبزی خط سیهت سر به سر از مو

مویی ست دهان تو و در موی شکافی

هنگام سخن ریخته لؤلؤی تر از مو

کس موی میانت نکند یک سر مو فرق

تا ساخته ای موی میان را کمر از مو

بیرون ز خیال تو که ماننده مویی ست

کس بر تن سیمینت نبندد اثر از مو

جز عارض سیمین تو بر طره شبرنگ

هرگز نشنیدیم طلوع قمر از مو

بر طرف بناگوش تو آن طره مشکین

صد سلسله انگیخته بر یکدگر از مو

خسرو که به وصف دهنت موی شکاف ست

یک نکته نگوید ز دهانت مگر از مو