گنجور

 
بلند اقبال

افزوده غم عشق تو درد وتب ما را

کرده است سیه هجر توروز وشب ما را

ما عاشق ومستیم و به جز یار ندانیم

زاهد ز چه جویاست همی مذهب ما را

آگه نشد از طالع ما هیچ منجم

می سوختی ای کاش فلک کوکب ما را

تا بوسه زدم بر لب شیرین وی ازشهد

تب خاله زد از فرط حرارت لب ما را

ای ترک بکن ترک جفا در دل شبها

گوشت نشنیده است مگر یا رب ما را

روی سوی که آریم به غیر از تو که جز تو

کس نیست برآورده کند مطلب ما را

ما را بسی اقبال بلند است که دلدار

دربانی خود کرده یقین منصب ما را