دین ودل درعشق یار از گفتگوئی داده ایم
قوت روح وقوت جان را ز بوئی داده ایم
عاقلان دیوانه می خوانندما ز آنکه ما
دل به دست دلبر زنجیر موئی داده ایم
خاک ما را آتش سودای او بر باد داد
نه همی اندر هوایش آبروئی داده ایم
حال دل ازما چه می جوئی که در میدان عشق
دل به چوگان سر زلفش چوگوئی داده ایم
بالله از دوزخ اگر اندیشه ای داریم ما
زآنکه دل را خو به ترک تندخوئی داده ایم
تاابد سبز است وخرم نونهال بخت ما
چونکه جای او را کنار آب جوئی داده ایم
ما دراین میخانه می خواهیم از پیر مغان
کی کجا دل بر خمی یا بر سبوئی داده ایم
برمچین زاهد ز ما دامن چوبر ما بگذری
ما به دریا خویشتن را شستشوئی داده ایم
گفتم او را کی مرا کردی بلنداقبال گفت
از دلت آنم که ترک آرزوئی داده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.