گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

روشن چراغ کس نکند پیش آفتاب

ای آفتاب پیش رخ ماه من متاب

گفتار نگار من که به خواب آیمت شبی

آخر شبی چوبخت من ای چشم من بخواب

چشمم چو لاله گشته فشاند ز بسکه اشک

نگرفته کس ز لاله چو من تاکنون گلاب

زاهد مبند تهمت مستی ز می به من

من مست چشم مست نگارم نه از شراب

چون پیچ وتاب زلف توبینم گمان کنم

ماری است زخمدار که باشد به پیچ وتاب

ویرانه شو که قابل تعمیر می شوی

آباد کی شوی نشوی ای دل ار خراب

تا چندمحو نحو وکنی عمر صرف صرف

برخیز ای مدرس وبرهم بنه کتاب

اقبال هر کسی شده است از رهی بلند

اقبال من بلند شد از عشق بوتراب

ندارم سیری از آن لعل سیراب

که مستسقی ندارد سیری از آب

لبت سودای ما را کرده افزون

که گوید رفع سودا کرده عناب

دلم طاقت به دیدارت نیارد

که کتان را نباشد تاب مهتاب

به پهلو بی توگوئی خار دارم

کنم گر بستر وبالین ز سنجاب

بلند اقبال کن صبر از غم هجر

که آخر غوره می گردد می ناب

 
 
 
رودکی

تا کی کنی عذاب و کنی ریش را خضاب؟

تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟

عنصری

گفتم متاب زلف و مرا ای پسر متاب

گفتا که بهر تاب تو دارم چنین بتاب

گفتم نهی برین دلم آن تابدار زلف

گفتا که مشک ناب ندارد قرار و تاب

گفتم که تاب دارد بس با رخ تو زلف

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

مسعود سعد سلمان

چون از فراق دوست خبر دادم آن غراب

رنگ غراب داشت زمانه سیاه ناب

چونانکه از نشیمن بر بانگ تیر و زه

بجهد غراب ناگه جستم ز جای خواب

از گریه چون غرابم آواز در گلو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ای تیغ تو کشیده ترا ز تیغ آفتاب

ای نجم دین و از تو به کفر اندر اضطراب

با همت تو وهم نداند برید راه

با هیبت تو دهر نیارد چشید خواب

حکم ترا مطیع بود روز و شب فلک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه