گنجور

 
بلند اقبال

نه ماهی چورویت زخط هاله دارد

نه قندی چولعل تو بنگاله دارد

که از رنگ ورویت خبر داده اورا

که داغی ز عشقت به دل لاله دارد

نه همسایگان خواب دارند ونه من

دلم هر شب از غم ز بس ناله دارد

به ساقی بگو درددل را که درکف

دوای غم و درد صد ساله دارد

بلند است اقبال آن کس که دلبر

ز عشق خود اوچو من واله دارد