نه ماهی چورویت زخط هاله دارد
نه قندی چولعل تو بنگاله دارد
که از رنگ ورویت خبر داده اورا
که داغی ز عشقت به دل لاله دارد
نه همسایگان خواب دارند ونه من
دلم هر شب از غم ز بس ناله دارد
به ساقی بگو درددل را که درکف
دوای غم و درد صد ساله دارد
بلند است اقبال آن کس که دلبر
ز عشق خود اوچو من واله دارد