منجم گفتامشب مه قران با آفتاب دارد
بگفتم یارم ار ساقی شود جام شراب آرد
توگوئی آتش عشق بتان آب حیاتستی
که در پیری زلیخا را ز نوعهدشباب آرد
دل مردوزن یک شهر از و در پیچ و تاب افتد
دومشکین طره را بر چهره چون درپیچ وتاب آرد
به هر صورت نقاب چهره دل گشته غم ما را
اگر گیرد نقاب از رخ ویا بر رخ نقاب آرد
بدوگفتم ز چشم مست خودعیار تر دیدی
بگفتآری کسی کاندر برش از دل کباب آرد
بگفتم خواب را درچشم من منزل گزین گفتا
که چشمت چشمه سار آسا همی ترسم که آب آرد
دوچشم نیمخوابت برده اند از دیده خوابم را
ز لعل لب مرا ده نوشداروئی که خواب آرد
بدین گیسوی مشک آمیز مشک افشان مشک آگین
خطا باشد کس از چین و ختنگر مشک ناب آرد
بلند اقبال هم رستم دل است ای ترک دررزمش
اگر چشمت ز مژگان لشکر افراسیاب آرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.