ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد
فشار لب بهم آوردن این اثر دارد
ز دستگاه گرانجانیام مگوی و مپرس
دمی که ناله کنم کوهسار بَردارد
سخن به خاک مینداز در تأمل کوش
به رشتهای که گهر میکشی دو سر دارد
بههمزن الفت اسباب خودنمایی را
شکستِ آینه، آیینهای دگر دارد
تنزه آینهدار بهار ناز خوشست
حنا مبند به دستی که رنگ بر دارد
به دوش اشک روانیم تا کجا برسیم
چو شمع محفل عشاق چشم تر دارد
به مرگ هم نتوان رستن از عقوبت دل
قفسشکستهٔ ما بیضه زیر پر دارد
به هرچه مینگرم شوخیِ تبسم توست
جهان روز و شبم ششجهت سحر دارد
غبار غیر ندارم به خویش ساختهام
دلی که صاف شد آیینه در نظر دارد
نریخت دیده سرشکی که من قدح نزدم
گداز دل چقَدَر ناز شیشهگر دارد
ز صبح این چمن آگاه نیست غرّهٔ جاه
گشاد بال همان خندهای دگر دارد
به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ
به باد میدهدم گر ز خاک بردارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هوای دوست مرا در جهان سمر دارد
به هر دیار زمن قصه دیگر دارد
ز بوته دل رویم همی کند چون زر
ز ابر چشم کنارم همیشه تر دارد
ز بار انده هجران ضعیف قد تو را
[...]
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد
که کار من زغمش روی در خطر دارد
خبر ندارم در عشق او ز کار جهان
ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
همه فسانه عالم مرا فرامش گشت
[...]
کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
[...]
کسی که شمع جمال تو در نظر دارد
ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
ز مرهمش نشود سود دردمندی را
که زخم کاری تیغ تو بر جگر دارد
ز بیقراری زلفت قرار یافت دلم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.