تا جنون نقد بهار عشرتم در چنگ داشت
طفل اشکی همکه میدیدم به دامن سنگ داشت
عمری از فیض لب خاموش غافل زیستم
نغمهٔ عیش ابد این ساز بیآهنگ داشت
با همه وحشت غبار دامن خاکیم و بس
اشک در عرضروانی نیز عذر لنگ داشت
ازگهر تهمتکش افسردن است اجزای بحر
هرکه اینجا فال راحت زد مرا دلتنگ داشت
پای در دامن شکستم شد ره و منزل یکی
جرأت رفتار در هرگام صد فرسنگ داشت
موج لطف از جوهر تیغ عتابش چیدهایم
غنچهٔ چین جبینش ازتبسمرنگداشت
سعی هستی هیچ ما را برنیاورد از عدم
آتش ما هرکجا زد شعله جا در سنگ داشت
کاش هجران داد من میداد اگر وصلی نبود
شمعتصویرمکه از من سوختن هم ننگداشت
نیست جوش لاله وگل غیر افسون بهار
هرقدر ما رنگ گرداندیم اونیرنگداشت
شمع را افروختن در داغ دل خواباند و رفت
منت صیقل چه مقدار انفعال زنگ داشت
نقش پرتو برنمیدارد جبین آفتاب
غیر هم اوبود لیک ازنام بیدل ننگ داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرگرانی زلف جانان با خط شبرنگ داشت
از پریشانی همی با سایهٔ خود جنگ داشت
حسن مستور تو از جامی که پنهان می زدی
شمع شوخی زیر دامان پرند رنگ داشت
با وجود آنکه خاک رهگذار او شدیم
[...]
تا ز حسن وگلستان تماشا رنگ داشت
حیرت از آیینهام دستی به زیر سنگ داشت
یاد آن عیشیکه از نیرنگ جولانکسی
گرد من در پرده چون صبح بهارانرنگ داشت
تا نفس بال فغان زد رنگ صحرا ریخت دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.