فریاد که در عالم تحقیق کسی نیست
یک خانهٔ عنقاست که آنجا مگسی نیست
با عقل چه جوشیمکه جز وهم ندارد
از عشق چه لافیم که بیش از هوسی نیست
گر دل بتپد غیر نفس کیست رفیقش
ور چشم پرّد جز مژه امید خسی نیست
حیرت ز رفیقان سفرکرده چه جوید
دیدیم که رفتند و صدای جرسی نیست
بر وعده دیدار که فرداست حسابش
امروز چه نالیم نفس همنفسی نیست
ای کاش دمی چند گرفتار توان زیست
اما چه توان کرد که دام و قفسی نیست
بر بیکسی کاغذ آتش زده رحمی
کاین قافله را غیر عدم پیش و پسی نیست
چون شمع به امید فنا چند توان سوخت
ای باد سحر غیر تو فریادرسی نیست
بیدل الم و عیش خیالات تعین
تا چشمگشایی که گذشتهست و بسی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تنهایی و بیمعنایی زندگی میپردازد. شاعر احساس میکند که در این عالم کسی نیست و همه چیز به نوعی پوچی دچار شده است. عقل و عشق هر دو نمیتوانند او را از این سردرگمی نجات دهند و تنها امیدی که دارد، در واقع هیچ است. او از رفتن دوستانش و فقدان صمیمیت رنج میبرد و به تنهایی خود پی میبرد. در نهایت، شاعر به غم و پوچی زندگی اشاره کرده و بیان میکند که امیدش به آینده هم برآورده نمیشود، و همه چیز به سوی عدم و نیستی میرود. این احساس بیکسی و ناامیدی در تمامی ابیات به وضوح مشهود است.
هوش مصنوعی: در واقع، در جهان حقیقت کسی وجود ندارد که بتواند این موضوع را درک کند. مانند خانهای خالی است که هیچ موجودی در آن نیست.
هوش مصنوعی: با عقل چه کنیم، که چیزی جز خیال و تصور به ما نمیدهد؟ و از عشق چه ادعایی کنیم، که بیشتر از یک خواهش و تمایلی بیش نیست؟
هوش مصنوعی: اگر دل به تپش درآید، جز نفس چه کسی را به عنوان رفیق دارد؟ و اگر چشمی پر از اشک باشد، تنها مژه امیدی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: گفتن چه فایده دارد که دوستان سفر کرده را بگردیم و دلتنگ آنها شویم، چرا که آنها رفتهاند و دیگر صدای آنها به گوش نمیرسد.
هوش مصنوعی: ما در انتظار دیدار فردا هستیم، اما به چه دلیل امروز از جدایی شکایت کنیم وقتی که کسی در کنار ما نیست که حس مشترکمان را با او در میان بگذاریم؟
هوش مصنوعی: کاش میتوانستم برای مدتی هرچند کوتاه، در این وضعیت بمانم و زندگی کنم، اما چه کنم که اینجا هیچ دام و قفسی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که با بیکسی خود کاغذی آتش زده، باید بداند که این قافله هیچکس جز فنا و نیستی را ندارد نه در جلو و نه در پشت.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مانند شمع به امید نابودی و از بین رفتن میسوزم، ای صبح، چه مدت میتوانم ادامه دهم؟ جز تو کسی نیست که به دادم برسد.
هوش مصنوعی: شعر بیانگر حالتی از درد و رنج است که انسان در زندگی تجربیات سختی را پشت سر میگذارد، در حالی که خیالات و آرزوهایش به او آسوده خاطر نمیدهد. تا زمانی که واقعیتهای تلخ زندگی را ببینیم و بپذیریم، میتواند موجب آگاهی از گذشته و رنجهای آن شود. این گذر از خیال به واقعیت، نشاندهنده این است که در دل زندگی، هنوز چیزهای زیادی وجود دارد که ممکن است کماهمیت به نظر برسند، اما در حقیقت بسیار ارزشمندند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جا که منم تا به خرابات بسی نیست
لیکن چه کنم محرم این راز کسی نیست
بر سر بتوان رفت به منزل گه محبوب
سهل است پیاده بروم گر فَرَسی نیست
پنداشتم اوّل که مرا خاص مرایی
[...]
مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
[...]
فریاد همی دارم و فریاد رسی نیست
پندار درین گنبد فیروزه کسی نیست
ای باد خبر بر، بر آن یار همی دم
کز بهر خبر جز تو مرا همنفسی نیست
از هستی من جز نفسی باز نماندهست
[...]
افسوس که جز ناله مرا همنفسی نیست
فریاد که خون شد دل و فریادرسی نیست
کس نیست که گوید خبر از منزل مقصود
وز هیچ طرف نیز صدای جرسی نیست
ما را هوس توست برآنیم که در سر
[...]
دل مرده از آنم که مسیحا نفسی نیست
فریادم از آنست که فریاد رسی نیست
از خانقه ایشیخ در کس نگشایند
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست
ای مرغ گرفتار که دوری ز گلستان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.