غزل شمارهٔ ۷۰۹
به محفلیکه دل آیینهٔ رضاطلبیست
نفس درازی اظهار پای بیادبیست
خروش العطش ما نتیجهٔ طلب است
وگرنه وادی الفت سراب تشنه لبیست
میی ز خم نکشیدیم عذر حوصله چند
تنک شرابی ما جرم شیشهٔ حلبیست
کسیکه بخت سیه سایه برسرش افکند
اگر به صبح زند غوطه آه نیم شبیست
اسیربخت سیه پیکریکه من دارم
به هرصفتکه دهم عرضه آه نیم شبیست
به عالمیکه نگاه تو نشئه توفان است
زخویش رفتن ما موج بادهٔ عنبیست
خیال محمل تهمت به دوش سرمه مبند
رم غزال تو وحشت غبار بیسببیست
دلت مقابل و آنگاه عرض یکتایی
ثبوت وحدت آیینه خانه بوالعجبیست
عروج وهم ازین بیشتر چه میباشد
که مردهایم و نفس غرهٔ سحر لقبیست
نهای حریف مذلت دل از هوس پرداز
که آبروعرق شرم آرزوطلبیست
دلیل جوش هوسهاست الفت دنیا
عجوز اگر خوشت آید ز علتعزبیست
به درس دل عجمی دانشم چه چارهکنم
که مدعا ز نفس تا بیان شود عربیست
ز دور باش غرورتغافلش بیدل
من و دلیکه امیدش خروش زیرلبیست
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: بیدل نشر نگاه | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...