چون حباب آیینهٔ مااز خموشی روشناست
لب به هم بستن چراغ عافیت را روغن است
یاد آزادیست گلزار اسیران قفس
زندگیگر عشرتی دارد امید مردن است،
تیرهروزان برنیایند از لباس عاجزی
همچوگیسو سایه را افتادگی جزو تن است
عیبپوشیهاست در سیر تجرد پیشگان
نقش پای سوزن ما بخیهٔ پیراهن است
سر نمیتابم ز برق فتنه تا دارم دلی
موج آتش جوهرآیینهٔ داغ من است
اطلس افلاک بیش ازپردهٔ چشمی نبود
چون نگه عریانیام از تنگی پیراهن است
نیست از مشق ادب در فکر خویش افتادنم
غنچه تا سر درگریبان است پا در دامن است
واصلان را سرمه میباشد غبار حادثات
چشمماهی از سواد موج دریا روشن است
لالهسان از عبرت حال دل پرخون مپرس
داغ چندین گلخنم آیینهدارگلشن است
حلقهٔگرداب غیر از پیچش امواج نیست
عقدهٔکاریکه من دارم هجوم ناخن است
ای زتیغ مرگ غافل برنفس چندین مناز
نیستجزنقش حبابآنسرکهموجشگردن است
همچو دریا بیدل از موج بزرگی دم مزن
پشت دست خود به دندان ندامتکندن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات و اندیشههای عمیق انسانی میپردازد. شاعر از خموشی و سکوت به عنوان نشانهای از روشنایی یاد میکند و میگوید که زندگی واقعی به امید مردن مرتبط است. او به تصویر قفس و اسارت اشاره میکند و بر وضعیت تیرهروزی که بعضی انسانها در آن به سر میبرند، تأکید میکند. همچنین، شعر به تناقضات زندگی، عشق و جدایی، و تلاش برای درک وجود بشری میپردازد و در نهایت به ناامیدی و ندامت به عنوان بخشهای جداییناپذیر زندگی اشاره دارد. شاعر ضمن تأمل بر مشکلات و چالشهای انسانی، از زیباییها و آلام عشق و زندگی نیز سخن میگوید.
هوش مصنوعی: وجود ما مانند حبابی میدرخشد و از سکوتش روشنی میگیرد. زمانی که دهان را میبندیم و سخنی نمیرانیم، به مانند روغنی است که چراغ آرامش را روشن نگه میدارد.
هوش مصنوعی: یاد آزادی در دل گلزار زندانیان سبب میشود که آنها اگرچه در قفس زندگی میکنند، به لذتها فکر کنند و امیدشان به مرگ باشد.
هوش مصنوعی: افراد بدشانس از پوشیدن لباس ناتوانی نمیتوانند رهایی یابند، همانطور که سایه به کسی چسبیده است و جزء وجود او به حساب میآید.
هوش مصنوعی: در مسیر رسیدن به کمال، هر فردی به نوعی در پوشاندن عیوب و ضعفهایش تلاش میکند، در حالی که ما تنها اثر کوچکی در این راه داریم، مانند بخیهای که پیراهن را به هم میدوزد.
هوش مصنوعی: من از درخشش فتنهها سر فرود نمیآورم، تا زمانی که دلی دارم که مانند آتش میتپد. جوهر وجود من به اندازه آینهای داغ است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بیانگر این است که زیبایی و وسعت آسمان بیشتر از آن چیزی نیست که انسان تنها با چشم خود میتواند ببیند. همچنین اشاره دارد به اینکه احساسات و عواطف عمیق، مانند حس عریانی و vulnerability، ناشی از محدودیتها و تنگیهایی است که در زندگی داریم، مانند تنگی لباس که میتواند آزادی حرکت را محدود کند. به طور کلی، این بیانگر تلاشی است برای فهمیدن اینکه گاهی اوقات محدودیتها باعث میشوند نتوانیم به درستی زیباییهای اطرافمان را درک کنیم.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که وقتی فردی در حال یادگیری ادب و آداب اجتماعی است، نمیتواند به خود مشغول شود. مانند غنچهای که تا زمانی که در دل برگ پنهان است، نمیتواند از دامن آن خارج شود. این بیانگر وابستگی و ارتباط عمیق فرد با آداب و نزاکت است.
هوش مصنوعی: افراد متصل به حقیقت و معنویت، به مانند سرمهای چشمنواز از غبار مشکلات زندگی بهرهمندند. همچنین، روشنی تصویر دریایی که در عمق آن قرار دارد، از تلاطمات و ناملایمات ناشی میشود.
هوش مصنوعی: به مانند لاله، از حال دل پر درد و غم من نپرس، زیرا که نشانههای داغ و اندوه در من، به وضوح نشاندهندهی تلخیها و دردهای زیادی است که همانند آینهای برای باغ گلها نمایان است.
هوش مصنوعی: غرق شدن در مشکلات و چالشها مانند حلقهای است که به دور خود میچرخد و در واقع هیچ چیز جز پیچیدگی و تلاطم وجود ندارد. این دردی که من احساس میکنم، مانند ضربههایی است که ناخنهای تیز بر روی پوست میزنند و نشان از فشار و اضطراب درونی دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به ما یادآوری میکند که نباید از مرگ غافل شویم و زندگی را بیافزایش آگاهی سپری کنیم. در حقیقت، همانطور که حبابی بر روی آب است و خیلی زود از بین میرود، زندگی ما نیز لحظهای گذراست و در مقابل مرگ هیچ راه گریز و مقاومتی نیست. در نهایت، ما باید به fragility و زودگذر بودن زندگی خود توجه داشته باشیم.
هوش مصنوعی: بیدل مانند دریا است، پس از اینکه به اوج و بلندی رسیدی، نخواهی توانست به راحتی حرفهای پشیمانی بگویی؛ زیرا اعمال و گفتارت بازتابهایی از گذشتهات هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.