در تپشآباد دهر حیرت دل لنگر است
مرکز دور محیط آب رخگوهر است
چرخ ز سرگشتگیگرد سحر سازکرد
سودن صندل همان شاهد دردسر است
لاف هنر بیهدهست تا ننمایی عمل
تیغ نگردد چنارگر همه تن جوهر است
نیست غبار اثر محرم جولان ما
کز عرق شرم عجز راه فضولی تر است
رشتهٔ ساز امید درگره عجز سوخت
شوق چه شوخیکند ناله نفسپرور است
رهرو تسلیم را، راحله افتادگی
قافلهٔ عجز را خاک شدن رهبر است
تا به قبولی رسی دامن ایثارگیر
شامهٔ آفاق را صیتکرم عنبر است
بحث عدو را مده جز به تغافل جواب
زانکه حدیث درشت درخورگوش کر است
دام تپشهای دل حسرت سیر فناست
شعلهٔ بیتاب ما بسمل خاکستر است
رویکهدارد عرق، دیدهسرشک آشناست
زلفکه در تابرفت نسخهٔدل ابتر است
چاکگریبان ما سینه به صحراگشود
تنگی خلق جنون این همه وسعتگراست
بیدل از این انجمن سرخوش دردیم و بس
بزم چو باشد شراب آبلهاش ساغر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالتی در زندگی میپردازد که در آن انسان به جستجوی معنای وجود و حقیقت میباشد. شاعر از تپشهای دل و حسرتهای ناشی از فنا و گذرای بودن دنیا گلایه میکند و به تاثیر عشق و ایثار در رسیدن به کمال اشاره میکند. او همچنین به بیفایده بودن لاف زدن و نیاز به عمل در هنر اشاره دارد، به طوری که عمل واقعی تنها راه نشان دادن هنر است. نشانههای ناکامی و حسرت در دل، با زلف و اشک چشم توصیف شدهاند. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که زندگی پر از درد و تلاش است، اما در این درد شادی و زندگی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: در این زندگی پرشتاب، دل به چیزی دلگرم است و نقطهای ثابت و امن برای من محسوب میشود. در این میان، زیبایی و جذابیتهای دنیا همچون گوهر درون آب خود را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در اینجا به موضوع سرگشتگی و دردسر اشاره شده است. شاید اشاره به این باشد که مشکلات و چالشها، به نوعی به زندگی و تجربه ما شکل میدهند. در حقیقت، همانطور که گرداب یا چرخش به دور خود موجب میشود که انسانها درگیر مسائلی شوند، تجربههای سخت و چالشها هم میتوانند در زندگی طبیعی به نظر بیایند، اما در عین حال، آنها میتوانند عامل ایجاد دردسر و سختی باشند. به عبارت دیگر، گاهی اوقات مسائلی که به نظر ساده میآیند، در واقع میتوانند پیچیده و دشوار باشند.
هوش مصنوعی: هنر و مهارت واقعی زمانی ارزشمند است که در عمل نشان داده شود، زیرا تنها به گفتن و ادعا کردن بسنده کردن کافی نیست. مهارت و استعداد، همچون یک چنار، نیاز به عمل و کار دارد تا به خوبی نمایان شود.
هوش مصنوعی: هیچ نشانی از غبار و آلودگی بر روی ما نیست، چون شرم و ناتوانی ما به اندازهای است که حتی راه فضولی را هم برایمان دشوارتر میکند.
هوش مصنوعی: رشتهٔ امید ممکن است که در شرایطی سخت و ناتوانی بسوزد، اما آرزو و شور انسان به زندگی ادامه میدهد و حتی در دل نالهها و دردها نیز نشانهای از رشد و پرورش احساسات است.
هوش مصنوعی: کسی که در راه خود تسلیم و پذیرای واقعیتها باشد، به آرامی و بدون عجله به سمت هدفش پیش میرود و در نهایت، تنها راهی که برای این قافلهی ناتوانی وجود دارد، پذیرش و خاک شدن است.
هوش مصنوعی: برای اینکه به موفقیت و قبولیت برسی، باید از خود گذشتگی نشان دهی. بوی خوش کرم و بزرگواری در همه جا پخش شده است.
هوش مصنوعی: بهتر است به دشمن خود توجهی نکنید و فقط در برابر آن بیتوجهی نشان دهید. زیرا گفتن سخنان سخت و تند به او مانند شنیدن چیزی در گوش فردی کر خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل ما پر از حسرت و تپش است، اما این تپشها به سیر نابودی نزدیکتر میشود. آتش اشتیاق ما مانند خاکستر است که در نهایت نتوانسته چیزی باقی بگذارد.
هوش مصنوعی: چهرهای که عرق کرده است، چشمانش پر از اشک آشنایی است، و موهایی که در حالت تاب خورده است، نشاندهندهی دلی است که ناقص و بیخبر از عشق است.
هوش مصنوعی: پیراهن ما باز شد و دلها به دشت گشوده شد، زیرا تنگناهای دیوانگی باعث شده که این وسعت بیپایان را احساس کنیم.
هوش مصنوعی: در این جمع، ما فقط با درد خوشحالیم و بس. وقتی که مشغول جشن و شادی هستیم، مانند ساغری که پر از شراب باشد، حتی اگر دچار مشکل باشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.