زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت
دماغ موج می، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت
حدیث شکوه با این سادگی نتوان رقم کردن
گهر حلکردنی دارد مدادکلک تحریرت
شکایتنامهٔ بیداد محو بال عنقا شد
هنوز از نالهام پرواز میخواهد پر تیرت
گرفتار وفا ننگ رهابی برنمیدارد
همه گر ناله گردم برنمیآیم ز زنجیرت
جهانی در تغافلخانهٔ نازت جنون دارد
چه سحر است اینکه در خوابی و بیداریست تعبیرت
نمیدانمچهدارد با شکست شیشهٔ رنگم
نگاه بیخودی هنگامهٔ میخانه تعمیرت
خیال صید لاغر انفعالی در کمین دارد
ز شرم خون من خواهد عرق برد آب شمشیرت
تحیرگر همه آیینه سازد دشت امکان را
نمیگردد حریف وحشت تمثال نخجیرت
دو عالم رنگ و یک گل اختراع صنع نازست این
قیامت میکشد کلک فرنگستان تصویرت
به پیریگشت بیدل طرزانشای تو شیرینتر
ندانم اینقدر لعلکه قند آمیخت با شیرت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالتی از حیرت و شگفتی پرداخته و به زیبایی و غنای کلام اشاره میکند. او از نیرنگها و پیچیدگیهای زندگی سخن میگوید و به این نکته میرسد که کار دشواری است تا شکوه و زیبایی را با سادگی بیان کند. شاعر همچنین از عواطف و احساسات خود در برابر عشق و وفاداری صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که در دنیای عشق، همواره در حال شادی و غم است و مسیرش چیزی جز پیچیدگیهای عشق نیست. او با تکرار تصاویری از زیبایی و قدرت عشق، نشان میدهد که چگونه این احساسات میتوانند زندگی انسان را تحت تأثیر قرار دهند. در انتها، شاعر از خود میپرسد که لطافت و شیرینی این احساسات تا کجا پیش خواهد رفت.
هوش مصنوعی: به چه شکوه و زیبایی است خمخانهای که انسان را در حیرت میبرد! اینجا کلامی است که قدرت جذب و فریبندگی دارد. ذهن همچون موجی در هم ریخته و گیج، تحت تأثیر فریب کلمات تو قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موضوع شکایت و زیبایی را نمیتوان به سادگی بیان کرد، زیرا این مسأله نیاز به نوعی از عمق و تفکر دارد. نتایج و احساسات عمیق این موضوع نمیتواند با یک قلم ساده و بیتوجهی نوشته شود.
هوش مصنوعی: شکایت از ظلم و ستم مانند نامهای است که به دست باد پرواز کرده و ناپدید شده است، ولی فشار و درد ناشی از آن هنوز در دل من باقیست و به اوج خواستههایم نمیرسم.
هوش مصنوعی: من به خاطر وفا و صداقتی که داشتم، همچنان در بند و گرفتار هستم. حتی اگر ناله و فریاد هم بزنم، نمیتوانم از زنجیرهای تو رهایی یابم.
هوش مصنوعی: جهان در حالتی از نادانی و بیخبری به سر میبرد، و این شگفتی در این است که تو در حال خواب و بیداری، تعبیر و معنای خاصی از آن داری.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا وقتی شیشهٔ رنگیام میشکند، بیهدف به تماشاگری در میخانه نگران میشوم.
هوش مصنوعی: طبیعت عجیبی دارد آن شکارچی هراسان، لاغری که با خجالت به انتظار مینشینم. او با دیدن خون من تحت تأثیر قرار میگیرد و میخواهد آب شمشیر تو را به عرق بیاورد.
هوش مصنوعی: دشت امکان که پر از شگفتیها و زیباییهاست، نمیتواند به وجود ترس و وحشت در تصویر شکار مورد نظر تو غلبه کند.
هوش مصنوعی: دو جهان با رنگها و یک گل، نتیجهی هنر و زیبایی است. این تصویر زیبا از تو، شگفتی و تحیر را به همراه دارد و زندگی را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: به دوران پیری تنهایی و دلتنگی بیدل، شیرینی اشعار تو را بیشتر از این نمیدانم که لعل و قند با شیر ترک شده باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پیری و جوانی در طلب، زشتست تقصیرت
که ره دور است و ناچار است از ایوار و شبگیرت
دگر کودک نه یی، خود را ببر از دایه دنیا
که این غداره خونت میخورد، گر میدهد شیرت
ذلیل حکم دنیا گشته یی، شرمت نمیآید
[...]
زهی آیینه را حیرت خیال عکس تصویرت
کمان فتنه را ناوک حدیث چشم زهگیرت!
چو خاک اکنون به باد از آتش تیغ توام لیکن
بسی جوهر ز خونم گل کند از آب شمشیرت
نمیروید به جز یاقوت دیگر هیچ از خاکش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.