ما و من گم گشت هرگه خواب شد همبسترت
بیضهٔ عنقاست سر در زیر بالین پرت
اوج همت تا نفس باقیست پستی میکشد
بگذری زین نردبانها تا رسی بر منظرت
ای حباب از صفر اوهام اینقدر بالیدهای
یک نفس دیگر بیفزا گر نیاید باورت
آتش این کاروان در هیچ حال آسوده نیست
بعد مردن نیز پروازیست در خاکسترت
کاش از این هستی صدای الرحیلی بشنوی
میکشد هر صبح چندین پنبه از گوش کرت
ای می مینای عشرت از تکلف پر منال
ریختی در خاک اگر لبریز کردی ساغرت
زین دبستان معنی جمعیتت روشن نشد
چون سحر از بس پریشان بود خط مسطرت
سر به زانو دوختن آنگه خیال محرمی
بیگمان این حلقه افکندهست بیرون درت
همچو شمعت قربت هستی بلاگردان بس است
رنگها داری که میگردد همان گرد سرت
تا به کی بندی وبال خود به دوش دیگران
آب به آیینه از شرم کف روشنگرت
خواه بر گردون قدم زن خواه رو زیر زمین
جز همین ویرانه نتوان یافت جای دیگرت
بیرگ گردن مدان در امتحانآباد عشق
تا نچربد رشته در سوزن به جسم لاغرت
از حلاوتگاه کنج فقر اگر آگه شوی
بوریا خواهد نیستان شد به ذوق شکرت
آبرو افزود تا جستی کنار از طور خلق
ننگ دربا درک ره بست اعتبار گوهرت
آمد و رقت نفس بیدل قیامت داشتهست
پشت و روی یک ورق کردند چندین دفترت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مسائل Existential و جستجوی حقیقت در زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر نمادین، به تحولات روحی و معنوی انسان اشاره میکند و از مفهوم گیجی و سرگشتگی در زندگی میگوید. او از حبابی به عنوان نمادی از توهمات یاد میکند که در نهایت، حقیقت و عدم وجود ماندگاری را نمایان میسازد. همچنین، به تلاش برای فرار از محدودیتها و نیاز به شناخت خویشتن اشاره شده و به این نکته میپردازد که زندگی پس از مرگ نیز ادامه مییابد. شاعر در نهایت، با بیان اینکه اگر از قید و بندهای جامعه آزاد شوی، میتوانی به حقیقت زندگی نزدیکتر شوی، روند جستجوی انسان را در مسیر معنا و حقیقت ترسیم میکند.
هوش مصنوعی: ما و تو در همه حال گم شدهایم، هر بار که خواب میرویم، همسرت شبیه تخممرغ پرندهای افسانهای است که سرش زیر بالش پنهان شده.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندهای و نفس میکشی، باید بلند همت باشی و از موانع و مشکلات عبور کنی تا به آرزوها و اهداف خود برسی.
هوش مصنوعی: ای حباب، تو از خیالات به وجود آمدهای و حالا خیلی بزرگ شدهای. کمی دیگر نیز به خودت اجازه بده که رشد کنی، اما بدان که اگر به خودت باور نداری، ممکن است این زیبایی زودگذر باشد.
هوش مصنوعی: آتش این کاروان هیچگاه در آرامش نیست و حتی بعد از مرگ هم خاکسترش دچار دلتنگی و پروازی است.
هوش مصنوعی: ای کاش صدای جدایی را بشنوی، که هر صبح چندین تکه پنبه از گوشت میکشد و تو را از خواب غفلت بیدار میکند.
هوش مصنوعی: ای می عشق و شادی، از قید و بندهای ناخواسته رهایی یافتهای. اگر ساغرت را پر کردی، حتی اگر به زمین بیفتد و بریزد، اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: از این مدرسه، مفهوم جمعیت و زندگیات به روشنی مشخص نشد، چون نوشتهات به اندازهی صبح زود، از بس که نامنظم و آشفته بود، تار و متصل نشده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی انسان سرش را به زانو میگذارد و غرق در افکار خود میشود، در واقع نشانهای از احساس تنهایی و فراق را تجربه میکند. همچنین اشاره میکند که انگیزهها یا ارتباطهای عمیق انسانی، ممکن است او را به یاد کسی بیندازند، که در واقع دور از اوست.
هوش مصنوعی: تو مانند شمعی هستی که نورش در نزدیکیاش میسوزد و میتواند مشکلات را دور کند. بس که رنگهای مختلف داری، همان رنگهای تو حول سرت میچرخند.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی بار گناه و مشکلاتت را به دوش دیگران بگذاری و در عوض از زیبایی و روشنی خود خجالت بکشی؟
هوش مصنوعی: هر کجا که بروی، چه در آسمان قدم بگذاری و چه زیر زمین، نمیتوانی جای دیگری جز این ویرانه پیدا کنی.
هوش مصنوعی: به کسی که در عشق امتحان میشود، نمیتوان گفت که بیهویت و بیارزش است، چون ممکن است آن لحظههای سخت باعث شود که درد و رنج او از آنچه که به نظر میرسد، عمیقتر باشد.
هوش مصنوعی: اگر از شیرینیهای زندگی در فقر آگاه شوی، آنگاه محنت و سختیهای آن به خاطر لذتهایش ارزشمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: آبرویت را بالا برد تا از کنار جمعیت، به دور از ننگ و عیبها، به راهی بروی که اعتبار و ارزش وجودت حفظ شود.
هوش مصنوعی: او آمده و با حالتی پر احساس، دلی نگران و مضطرب را به تصویر کشیده است. گویا دنیا و آخرت را در یک ورق کاغذ جمع کرده و به این ترتیب، چندین دفتر را به هم پیوند داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوست دشمن گشت و دشمن دوست شد خاقانیا
آن زمان کاقبال بیادبار بینی بر درت
تا تو دولت داری آن کت دوستتر دشمنتر است
ز آن که نتواند که بیند شاهد خود در برت
پس چو دولت روی برتابد تو را از هر که هست
[...]
بی قرارم کرد زلف بی قرار کافرت
ناتوانم کرد چشم جادوی افسونگرت
رگ برون آمد مرا از پوست در عشقت، مگوی
کز ز بهر آن خط مشکین بیاید مسطرت
گر زنم جامه به نیل و یا شوم غرقه در آب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.