چو چینی شدم محو نازک ادایی
ز مو خط کشیدم به شهرت نوایی
فغان داغ دل شد ز بی دست و پایی
فسرد آتشم ای تپیدنکجایی
به آن اوج اقبالم از بی کسی ها
که دارد مگس بر سر من همایی
پر افشان شوقم خروشیست طوقم
گرفتارم اما بقدر رهایی
کباب وصالم خرابست حالم
ز غم چون ننالم فغان از جدایی
نشد آخر از خون صید ضعیفم
سر انگشت پیکان تیرت حنایی
تری نیست در چشمهٔ زندگانی
ز خجلت نم جبهه دارمگدایی
فنا ساز دیدارکرد از غبارم
نگه شد سراپایم از سرمهسایی
تکلف مکن سازتقلید عنقا
ز عالم برآتا به رنگم برآیی
ببالد هوس در دل ساده لوحان
کند عکس در آینه خودنمایی
درین کارگاه هلاکت تماشا
چه بافد شب و روز جز کربلایی
نه آهنگ شوقی نه پرواز ذوقی
به بیکاریام گشت بیمدعایی
هوایی نشد دستگیر غبارم
زمینم فرو برد از بیعصایی
به ساز خموشی شدم شهره بیدل
دو بالا زد آهنگم از بینوایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درد و رنج شاعر در مواجهه با یأس و جدایی میپردازد. شاعر از زیبایی و نازکدلی معشوق الهام میگیرد ولی در عین حال از بیکسی و غم شدید خود میگوید. او به حال خرابی و تنهاییاش اشاره میکند و ابراز میدارد که عشقش مانند کبابی در آتش در حال سوختن است.
شاعر از بیپناهی و ناامیدی خود در زندگی سخن میگوید و بیان میکند که در این دنیای غمانگیز، جز زخم و درد چیز دیگری ندارد. همچنین به تناقضاتی که در عشق و زندگی وجود دارد، اشاره میکند و در نهایت به نوعی حس ناتوانی و فریبخوردگی در راستای آرزوها و هوسهای نفسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که مجذوب زیبایی و نازککاریهای جزئیات او شدم، دلم را به نغمهای دلنشین وابسته کردم.
هوش مصنوعی: دل به شدت ناراحت و بیتاب است و این درد و اندوه مانند آتشی در درونم شعلهور شده است. ای تپش من، چرا اینجا نیستی تا این گرفتاری را برطرف کنی؟
هوش مصنوعی: در میان تمام تنهاییها و سختیهایی که تجربه کردهام، حالا در اوج خوشبختی هستم، بهطوریکه حتی مگسی هم در کنار من احساس آرامش و خوشی میکند.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق من مانند شعلهای در حال درخشیدن است، اما در عین حال من در بند و گرفتار هستم، هرچند که تا حدی به آزادی نزدیک میشوم.
هوش مصنوعی: حالت خراب من به خاطر کباب وصالت است. از غم جدایی، چطور میتوانم فریاد نزنم؟
هوش مصنوعی: در نهایت، از خون انفعال و ضعف خودم نتوانستم فرار کنم، مانند رنگ حنایی که بر سر انگشت پیکان تیر تو نشسته است.
هوش مصنوعی: در چشمهٔ زندگی آب تازهای وجود ندارد و به خاطر شرمندگیام، جبههدار بودنم را مثل یک گدا احساس میکنم.
هوش مصنوعی: در دمی که به دیدار معشوق شتافتم، غبار مهارت و تجربهام برطرف شد و تمام وجودم به زیبایی و جلوه خاصی آراسته گردید.
هوش مصنوعی: سختی و زحمت به خودت نبده، مثل پرندهای افسانهای از دنیا بلند شو و به رنگ من بیفت.
هوش مصنوعی: آرزوها در دل انسانهای سادهلوح رو به رشد میکنند و همانند تصویری که در آینه منعکس میشود، خود را نشان میدهند.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از مشکلات و سختیها، هیچکس جز بیچارگان و دردمندان، چیزی نمیبافد و نمیسازد.
هوش مصنوعی: در دل بیحوصلگی و بیتفاوتی، نه احساس شوقی دارم و نه پرواز ذوقی. در این حال و روز، فقط احساس خستگی و بیمعنایی میکنم.
هوش مصنوعی: هوا به من رحم نکرد و نتوانستم از غبار درآیم، زمین مرا در خود فرو برد و به خاطر نداشتن یار و یاور به سختی گرفتار شدم.
هوش مصنوعی: من در سکوتی عمیق و خاموشی بیصدایی شناخته شدم، و آهنگ کارم از عمق رنج و نیازم اوج گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم وزین غم
[...]
نوای تو ای خوب ترک نوآیین
درآورد در کار من بینوایی
رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن
که هرگز مبادم ز عقشت رهایی
ز وصفت رسیدهست شاعر به شعری
[...]
دلا تا تو اندر هوان و هوائی
نه جفت زمینی نه جفت هوائی
بلا از تو بیند همیشه تن من
بلائی تو یا بر بلا مبتلائی
چرا مهر دستان زنی برگزیدی
[...]
نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی
مبادا تو را زین نوا بینوایی
نواهای مرغان دو سه نوع باشد
تو هر دم زنی با نوایی نوایی
گر از عشق گویا شدستی تو چون من
[...]
نماند است در چشم من روشنائی
که افتاد با پیریم آشنائی
ز پیری چرا گشت تاریک چشمم
اگر آشنائی بود روشنائی
بهار جوانی فرو ریزد از هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.