ز پیراهن برون آ، بی شکوهی نیست عریانی
جنون کن تا حبابی را لباس بحر پوشانی
گل آیینه را روی تو بخشد رنگ حیرانی
دهد زلفت به دست شانه اسباب پریشانی
به پاس راز اشک از ضبط مژگان نیستم غافل
به خاک افکندن است این طفل را گهواره جنبانی
به مجنون نسبت سوداپرستانت نمیباشد
ز آدم فرق بسیارست تا غول بیابانی
به هر جا چاره میجستند مجروحان الفت را
فتیله در دهان زخم بود انگشت حیرانی
سر بیمغز ما را چارهای دیگر نمیباشد
مگر تیغی شود ناخن بر این عقد گرانجانی
در بر بسته میگوید رموز خانهٔ ممسک
سواد تنگی دل روشن است از چین پیشانی
شمار عقدهٔ دل همچنان باقیست در زلفش
گر انگشتت شود تا شانه خشک از سبحه گردانی
ندانم آرزو تمهید دیدار کهام امشب
چو چشمم یک لب عرض و هزار انگشت حیرانی
تو از خود ناشناسی حق عزت کردهای باطل
در آن محفل که خاکی تیره دارد آب حیوانی
غرور طبع وآنگه لاف دینداری چه ظلمست این
به دلها ریشهای چون سبحه میخواهد سلیمانی
ز اظهار کمالم، آب میباید شدن بیدل
لباس جوهرم، چون تیغ تا کی ننگ عریانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پیچیده انسان اشاره دارد و از تناقضات درونی و جستجوی معنا صحبت میکند. شاعر به عریانی و بیپناهی اشاره میکند و از جنون و شادی ناشی از عشق صحبت میکند. او به تضاد میان ظاهر و باطن، شگفتیهای عشق و پیچیدگیهای عاطفی میپردازد. در ادامه، به درد و رنج انسانها در جستجوی ارتباط و محبت اشاره میشود و بیان میکند که چارهای جز پذیرش واقعیتهای تلخ و تلخیهای موجود نیست. شاعر همچنین به جستجوی کمال و عظمت در درون خود پرداخته و تناقضات انسانی را به چالش میکشد. به طور کلی، این شعر به بررسی احساسات عمیق و تجربههای انسانی در عشق، درد و جستجوی هویت پرداخته است.
هوش مصنوعی: از زیر پیراهن بیرون بیا، زیرا عریانی در آنجا شکوهی ندارد. با جنون خود، حبابی را به لباسی از دریا بیارای.
هوش مصنوعی: گل به زیبایی تو رنگ میبخشد و حیرانی به چهرهات میآورد، زلفهای تو در دست شانه، سبب ایجاد بینظمی و آشفتگی میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ارزش اشکی که از چشمانم میریزد، از حساسیت به مژگان غافل نیستم. این کودک به خواب رفته، گویا در حال ناله است و من باید او را در آغوش گرفته و آرام کنم.
هوش مصنوعی: مجنون را نمیتوان به افرادی که فقط به دنبال منافع خود هستند تشبیه کرد؛ زیرا او با آدمی که فقط به فکر خود است، تفاوتهای زیادی دارد و همچنان با موجوداتی که در بیابان زندگی میکنند، نیز تفاوت دارد.
هوش مصنوعی: در هر کجا که مجروحان به دنبال راهی برای درمان الفت بودند، انگشت حیرتشان مانند فتیلهای در دهان زخمشان فرو رفته بود.
هوش مصنوعی: ما برای حل مشکل بیفکریامان چارهای نداریم جز اینکه با شدت و قاطعیت به مشکلاتمان رسیدگی کنیم.
هوش مصنوعی: در آغوش تنگی، کسی میگوید که رازهای خانهای که مملو از عذاب و سختی است، روشن است و احساسات درونیاش به راحتی از تغییرات در چهرهاش قابل تشخیص است.
هوش مصنوعی: دل هنوز پر از ناراحتی و کینه است و با اینکه ممکن است به زلف او دست بزنید، این احساسات همچنان در شما باقی خواهند ماند. به عبارتی، هرچقدر هم که سعی کنید با او نزدیک شوید، مشکل و دلخوری شما حل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا برای دیدار با تو تدبیری اندیشیدهام یا نه؛ اما امشب وقتی به چشمانت نگاه میکنم، انگار یک لب و هزاران انگشت حیرت در برابر من قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو به خودت توجه نکردهای و با وجود اینکه در دنیای فانی و آلودهای به سر میبری، به خودت ارزش و مقام بالایی دادهای.
هوش مصنوعی: این بیت دربارهی خطرات غرور و خودبزرگبینی در دینداری صحبت میکند. شاعر میگوید که داشتن طبع مغرور و ادعای دینداری، ظلمی به دلهاست. دلها به طور طبیعی به مانند دانههای تسبیح هستند و نیاز به توجه و محبت دارند، اما کسی که دچار غرور است، نمیتواند این لطافت را درک کند. به بیان دیگر، غرور نه تنها روح انسان را تیره میکند، بلکه باعث میشود ارتباط عمیقتری با خدا و دیگران از دست برود.
هوش مصنوعی: برای نشان دادن کمال خود، نیاز به نوشیدن آب دارم. لباس صفت من، مثل تیغ است؛ اما تا کی باید از عریانیام شرمنده باشم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.