نیست ممکن واژگونیهای طالع بیش ازین
سرنوشت ماست نام دیگران همچون نگین
یار در آغوش و ما را از جدایی چاره نیست
جلوه در کار و ندیدن، جای حیرانیست این
از رگ هر برگگل پیداست مضمون بهار
این چمن درکار دارد دیدهٔ باریک بین
جز عرق زان عارض رنگین کسی را بهره نیست
غیر شبنم خرمن این گل ندارد خوشه چین
تا وفا از سجدهاش عهد درستی بشکند
بر میان زنار باید بستن از خط جبین
وادی امید بیپایان و فرصت نارسا
میروم بر دوش حسرت چون نگاه واپسین
صد گلستان رنگ دربارست حسن اما چه سود
خانهٔ آیینه ما نیست جز یک گل زمین
در بساطی کز هوس فکر اقامت کردهایم
خانهٔ پا در حنا نتوان گرفتن همچو زین
سایه وتمثال هرگز شخص نتواند شدن
نیست هستی جز گمان، گو پرده بردارد یقین
سربه سنگی آیدت کز خود بری بوی سراغ
میدهد تمثالت از آیینه و نام از نگین
ای سپند آن به که از وضع خموشی نگذری
ناله اینجا دور باش سرمه دارد در کمین
با مروت آشنایی نیست اهل حرص را
دیدههای دام نبود خانهٔ مردم نشین
چون غبار از عجز پیمان خیالی بستهایم
تا طلسم حسرت ما نشکنی دامن مچین
فتنه بسیارست در آشوبگاه جلوهاش
اندکی یاد خرامش کن قیامت آفرین
تا توانی بیدل از بند لباس آزاد باش
همچونی در دلگره مفکن ز چین آستین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وضعیت انسان در مواجهه با سرنوشت و جدایی میپردازد. شاعر به سختیهای زندگی و جدایی از یار اشاره میکند و تأکید میکند که هرچند زیباییها و خوشیهای زندگی در اطراف وجود دارد، اما در نهایت چیزی جز حسرت و ناکامی باقی نمیماند. او از ناتوانی در تغییر سرنوشت و تکرار احساسات و آرزوها سخن میگوید، و به نوعی به معضلات وجودی و عدم تحقق خواستهها اشاره میکند. در نهایت، شاعر به اهمیت آزادی در دل و ذهن اشاره میکند و از مخاطب میخواهد که تا حد ممکن از بندهای مادی و اجتماعی رها شود.
هوش مصنوعی: سرنوشت ما به گونهای است که تغییرات بیشتری در آن ممکن نیست و دیگران نیز مانند جواهراتی با نامهایی دیگر در این مسیر قرار دارند.
هوش مصنوعی: دوست در آغوش است و ما راهی برای فرار از جدایی نداریم. زیبایی و جاذبهاش در کار است و دیدنش برای ما امکانپذیر نیست، همین باعث حیرت ما شده است.
هوش مصنوعی: هر برگ گلی نشانهای از زیبایی و پیام بهار این باغ دارد که فقط برای چشمهای تیزبین قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: جز عرق از آن چهرهی زیبا، کسی هیچ بهرهای ندارد و در غیر از شبنم موجود بر خرمن این گل، هیچ خوشهچینی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی وفای او از سجدهاش پیمانی راستین بشکند، برای حفاظت از خود باید بر دور کمر، زنجیری ببندم که نشانهای از ضعف و خطای او باشد.
هوش مصنوعی: در دنیای بیپایان آرزوها و فرصتهای ناچیز، به همراه حسرتی عمیق در حال حرکت هستم؛ همچون نگاهی آخرین که به گذشته میکنم.
هوش مصنوعی: بسیاری از زیباییها و جاذبهها در دنیا وجود دارد، اما با این حال، در خانه ما تنها یک گل معمولی و بیاعتبار رشد کرده است و از این رو، زیباییهای دیگر برای ما فایدهای ندارند.
هوش مصنوعی: ما در جایی نشستهایم که از آرزوهای خود پر شده و نمیتوانیم در خانهای که مملو از مصیبت و مشکلات است، زندگی کنیم. بهمانند زین که نمیتواند بر پاهای حنا نشیند، ما نیز در این وضعیت نمیتوانیم بمانیم.
هوش مصنوعی: هیچ چیز نمیتواند به عنوان یک فرد واقعی شناخته شود؛ تنها وجود دارد که در واقعیت خود فقط گمانی است. اگر پرده کنار برود، حقیقت مشخص میشود.
هوش مصنوعی: اگر به سنگی برسی که بویی از خود نمیدهد، نشانهای از تو در آینه پیدا میشود و نامت از نگین شناسایی میشود.
هوش مصنوعی: ای ای Warrior (سپند)، بهتر است که در سکوت بمانی و از اینجا دور شوی. اینجا نالهای به گوش میرسد و در سایه، سرمه در کمین است.
هوش مصنوعی: اهل حرص و آز با انسانیت و جوانمردی بیگانهاند. آنها مانند افرادی هستند که در دام زندگی دیگران گرفتار شدهاند و از زیباییهای خانه و دلهای مردم دورند.
هوش مصنوعی: ما به دلیل ناتوانی، به خیال و آرزوهایمان چنگ زدهایم تا تو دلمان را نشکنی و غم و حسرت را از ما دور کنی.
هوش مصنوعی: در میان آشوبها و ناآرامیها، فتنهها و چالشهای زیادی وجود دارد. اما با یادآوری کمی از زیباییها و حرکات دلنشین، میتوان به آرامش و زیبایی زندگی دست یافت که همچون قیامت، تاثیرگذار و عمیق است.
هوش مصنوعی: تا جایی که میتوانی بیخیال محدودیتها باش و آزاد زندگی کن، همچنان که در دل خود را از تنگناها رها کن و از زحمات و دردها آزاد باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست
فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین
فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا
[...]
ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین
نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین
کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه
چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین
سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی
[...]
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت
ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست
[...]
گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین
بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین
بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان
کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین
ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند
[...]
آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین
کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین
آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا
آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین
چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.