از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم
همچو مژگان پیش پایی تا به یاد آید خمیم
ذرهایم اما پر است از ما جهان اعتبار
بیشی ما را حساب اینست کز هر کم کمیم
بی وفاق آشفتگی میخندد از اجزای ما
در کتاب آفرینش جمله خط توأمیم
عالم عجز و غرور از یکدگر ممتاز نیست
گر همه خاکیم و گر افلاک ناموس همیم
تر دماغ انفعالیم از وفای ما مپرس
از تعین هر که پیشانی گشاید ما نمیم
حسن را آغوش عشق اقبال ناز دیگر است
او تماشا ما تحیر، او نگین ما خاتمیم
کو جنون تا مست عریانی برآییم از لباس
ور نه دامن تا گریبان دستگاه ماتمیم
غیر رسوایی چه دارد شهرت اقبال پوچ
گر علم گردیم چون سرهای کل بی پرچمیم
دستگاه کبر و ناز عاریت پیداست چیست
ما بچینی جمله فغفوریم با ساغر جمیم
زین شکایت انجمن سامان گوش کر کنید
پنبهای گر هست صد زخم زبان را مرهمیم
مرده را بهر چه میپوشند چشم آگاه باش
خاک خلوتگاه اسرار است و ما نامحرمیم
بیدل اینجا تیغ جرأت درکف کم فرصتیست
چون سحر قطع نفس کم نیست پر نازک دمیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس ناتوانی و عجز انسانی میپردازد. شاعر خود و دیگران را بهعنوان موجوداتی کوچک و ناچیز توصیف میکند که در عین حال دارای اهمیت و ارزش در جهان هستند. او به موقعیتی از دوگانگی اشاره میکند، جایی که انسانها از یکسو در برابر قدرتهای بزرگ و جهانیان احساس کوچکی میکنند و از سوی دیگر از غرور و کبر خود رنج میبرند. شاعر به عشق و عشقورزی نیز اشاره میکند و نشان میدهد که این احساسات میتوانند انسان را از حالت عادی خارج کرده و به بروز جنون و شور منجر شوند. در نهایت، او به دشواری زندگی و ضرورت درک عمیقتر واقعیتها و اسرار آن اشاره میکند، و از افراد میخواهد که به عمق این مفاهیم توجه کنند.
هوش مصنوعی: ما از کمال سرکشی و خود خواهی ناتوانیم، مانند مژگان که با نرمی و لطافت به پای کسی میرسد، به یاد میآوریم که چه چیزهایی را فراموش کردهایم.
هوش مصنوعی: ما اگرچه کوچک و ناچیز به نظر میرسیم، اما در درون خود دنیایی پر از ارزش و اعتبار داریم. اهمیت و ارزش ما در این است که حتی از کمترین چیزها هم میتوانیم سهمی بزرگ داشته باشیم.
هوش مصنوعی: در بیتوجهی و نبود هماهنگی، هرج و مرج از ترکیب اجزای وجود ما در زندگی پیداست، و همهٔ اینها به وضوح نشاندهندهٔ خط سرنوشت ماست.
هوش مصنوعی: تمام انسانها، چه فقیر و ضعیف و چه ثروتمند و قدرتمند، در نهایت به سرنوشت یکسانی دچار میشوند. همه ما در واقع خاکی هستیم، چه در زمین و چه در آسمان، و در این تنهایی و fragility، به نوعی برادر همدیگریم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر وفای خود نباید از دیگران انتظار داشته باشیم، زیرا هر کس که در مقابل ما سر خم کند، به نوعی از زندگی ما خارج شده و ما دیگر وجود نداریم.
هوش مصنوعی: زیبایی در آغوش عشق، با خوشبختی و ناز خاصی از آن خود شده است. او در حال تماشای ماست و ما در حیرت از او. او مانند یک نگین در دل ماست و ما همچنین مانند یک خاتم در کنار او قرار داریم.
هوش مصنوعی: بیا تا با جنون و دیوانگی، بیهیچ پوششی خود را نشان دهیم؛ در غیر این صورت، تنها در دامن لباس خود به تماشا مینشینیم و چیزی از استعداد و تواناییام ظاهر نخواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر به جز رسوایی چیزی نداشته باشیم، شهرت و اقبالی که به دست آوردهایم، بیمفهوم است. اگر به علم و دانش برسیم، مثل سرهایی هستیم که بدون نشانه و علامت هستیم.
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که زینت و زیبایی ظاهری میتواند موقتی و عارضی باشد. شاعر میگوید که ما در حقیقت از سرشت و ماهیت واقعیمان بیخبر هستیم و تحت تأثیر ظواهر قرار داریم. به این ترتیب، میتوان این احساس را داشت که ما همگی در حال نوشیدن از جامی هستیم که در نهایت، به ما به عنوان یکی از افرادی که تحت تأثیر زندگی و دنیای ظاهری قرار گرفتهاند، نگاه میکند.
هوش مصنوعی: برای حل این مشکل، باید به ندا و شکایتهای گروهی که ایستادهاند گوش دهید. اگرچه ممکن است دچار مشکلات و زخمهای زبانی شده باشیم، میتوانیم با هم به درمان آنها بپردازیم.
هوش مصنوعی: برای چه مرده را میپوشانند، در حالی که بدانی خاک جایی است که اسرار در آن نهفته است و ما به این رازها راهی نداریم.
هوش مصنوعی: ای بیدل، در اینجا در دست داشتن تیغی از شجاعت فرصت کمی است، زیرا مانند سحر، نفسکشی بهراحتی امکانپذیر نیست و ما هم از ویژگیهای ظریف و لطیفی برخورداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
محرم آیینه خورشید از پاس دمیم
از گرانقدری درین دریا گره گردیده ایم
ورنه چون آب گهر ما فارغ از بیش و کمیم
سروآزادیم بر ما بی بریها بار نیست
[...]
از دم صبح ازل با عشق یار و همدمیم
هر دو با هم زادهایم از دهر با هم توامیم
هر دو از پستان فطرت شیر با هم خوردهایم
یک صدف پرورده ما را هر دو دّر یک یمیم
میدرخشد نور عرفان از سواد داغ دل
[...]
از بزرگان وحشی و، با خاکساران همدمیم
کوه اگر باشی تو، ما سیلیم؛ اگر خاکی، نمیم!
همچو حرفی کز کتاب افتاده باشد برکنار
گر بصورت دورم از یاران، بمعنی باهمیم
صبح تا شب باد پیما، شب سراسر غنچه خسب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.