گنجور

 
فیض کاشانی

از دم صبح ازل با عشق یار و همدمیم

هر دو با هم زاده‌ایم از دهر با هم توامیم

هر دو از پستان فطرت شیر با هم خورده‌ایم

یک صدف پرورده ما را هر دو دّر یک یمیم

میدرخشد نور عرفان از سواد داغ دل

چشم ما این داغ و ما چشم و چراغ عالمیم

جان ما را اتحادی هست با سلطان عشق

نیستیم ازهم جدا هرگز همیشه با همیم

در حریم دوست ما را نیز چون او بار هست

هر کجا عشقست محرم ما هم آنجا محرمیم

میرساند عشق ما را تا جناب کبریا

گرچه جسم ما ز خاک و ما ز نسل آدمیم

روز اول گر ملک از سایهٔ ما میرمید

ما کنون از نارسیهای ملایک درهمیم

در خم قتلست ما را گر فلک از کجروی

پا نهادن بر سرش را راست ما هم در خمیم

در ازل شیر غم از پستان مادر خورده‌ام

ما چه غم داریم از غم دست پرورد غمیم

کهنه غربال فلک گر بر سرما ریخت غم

بر سر خاک غم اکنون یکدو دم در ماتمیم

هست ما را مختلف احوال در سیر و سلوک

که زهر بیشیم بیش و گاهی از هر کم کمیم

گاه بر فوق سمواتیم و گه بر روی خاک

گاه دریای محیطیم و گهی دیگر نمیم

عاشقانرا نطق و خاموشی بدست خویش نیست

ما چو نی در ناله و فریاد در بند دمیم

گر بنطق آئیم پیش از وقت چون روح اللهیم

ور خمش باشیم هنگام سخن چون مریمیم

چون گشاد سینه را پیوند با غم کرده‌اند

ما بهم پیوسته با غم چون دو حرف مدغمیم

راز دلرا بر زبان ای فیض آوردن خطاست

گوشها گویند پنهان ما کی اینرا محرمیم

 
 
 
صائب تبریزی

ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم

محرم آیینه خورشید از پاس دمیم

از گرانقدری درین دریا گره گردیده ایم

ورنه چون آب گهر ما فارغ از بیش و کمیم

سروآزادیم بر ما بی بریها بار نیست

[...]

واعظ قزوینی

از بزرگان وحشی و، با خاکساران همدمیم

کوه اگر باشی تو، ما سیلیم؛ اگر خاکی، نمیم!

همچو حرفی کز کتاب افتاده باشد برکنار

گر بصورت دورم از یاران، بمعنی باهمیم

صبح تا شب باد پیما، شب سراسر غنچه خسب

[...]

بیدل دهلوی

از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم

همچو مژگان پیش پایی تا به یاد آید خمیم

ذره‌ایم اما پر است از ما جهان اعتبار

بیشی ما را حساب اینست کز هر کم کمیم

بی وفاق آشفتگی می‌خندد از اجزای ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه