گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

زین صفر کز عدم در هستی گشوده‌ایم

آیینهٔ حباب خیالت زدوده‌ایم

گرد هزار رنگ تماشا دمانده است

دستی‌که همچو عکس بر آیینه سوده‌ایم

خلقی به یاد چشم تو دارد سجودناز

ما هم به سایهٔ مژه‌هایت غنوده‌ایم

جمعیت وسیلهٔ دیدار مفت ماست

آیینه داری از صف حیرت ربوده‌ایم

پر روشن است حاصل انجام‌کار شمع

پرواز گریه دارد و ما پر گشوده‌ایم

در وصل هم ز حسرت دیدار چاره نیست

با عشق طالعی‌ست که ما آزموده‌ایم

از دوری حقیقت ادراک ما مپرس

دربا سراب شدکه به چشمت نموده‌ایم

از مزرع امید که داند چه ‌گل‌ کند

ما دانه‌های کاشتهٔ نادروده‌ایم

جانیم رفته رفته جسد بسته‌ایم نقش

کم نیستیم کاینهمه بر خود فزوده‌ایم

معدومی حقیقت ما حیرت آفرید

پنداشتیم آینه‌دار تو بوده‌ایم

بیدل ترانه‌سنج چه سازی که عمرهاست

از پردهٔ خیال حدیثت شنوده‌ایم

 
 
 
اسیری لاهیجی

زنگ دویی ز آینه دل زدوده‌ایم

تا حسن جان‌فزای تو با تو نموده‌ایم

همچو کلیم تا که به طور دل آمدیم

انی اناالله از همه عالم شنوده‌ایم

در گلشن وصال چو شاهان به عیش و ناز

[...]

نشاط اصفهانی

ما بندگان نه در خور این پایه بوده ایم

گوی سعادت از کرم شه ربوده ایم

تا دیده ایم دیده بر این در فکنده ایم

تا بوده ایم جبهه بر این خاک سوده ایم

چشم طمع ز نیک و بد خلق بسته ایم

[...]

قاآنی

ما ای ندیم دولت خویش‌ آزموده‌ایم

لختی ز روزگار به سختی نبوده‌ایم

ماگاه کف به سوی بط باده برده‌ایم

ما گاه لب به لعل بت ساده سوده‌ایم

بر دل گشاده مرد نگیرد زمانه تنگ

[...]

وحدت کرمانشاهی

ما سال‌ها مجاور میخانه بوده‌ایم

روز و شبان به خاک درش جبهه سوده‌ایم

با رخش صبر وادی لا را سپرده‌ایم

اندر فضای منزل الّا غنوده‌ایم

پا از گلیم کثرت دنیا کشیده‌ایم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه