نمیدانم هجوم آباد سودای چه نیرنگم
که از تنگی گریبان خیالش می درد رنگم
مگربر هم توانم زد صف جمعیت رنگی
به رنگ شمع یکسر تیغم و با خویش در جنگم
ز خلق بی مروت بس که دیدم سخت روییها
نگه در دیده نتوان یافت ممتاز از رگ سنگم
نمییابم به غیر از نیستگشتن صیقلی دیگر
چه سازم ریختند آیینهام چون سایه از رنگم
جنون بوی گل در غنچهها پنهان نمیماند
نفس بر خود گریبان میدرد در سینهٔ تنگم
تنک ظرفی چو من درمحفل امکان نمیباشد
که چون گل شیشهها باید شکست از گردش رنگم
به میزان گرانقدر شرر سنجیدهام خود را
مگر از خود برآیی ناتوانیگشت همسنگم
طرب هیچ است میبالم، الم وهم است و مینالم
به هر رنگی که هستم اینقدر سامان نیرنگم
مبادا هیچکس تهمت خطاب نسبت هستی
که من زین نام خجلت صد عرق آیینهٔ ننگم
به این هستی قیامت طرفی اوهام را نازم
ز دور نه فلک باید کشیدن کاسهٔ بنگم
به حکم عشق معذورم گر از دل نشنوی شورم
نفس دزدیدن صورم قیامت دارد آهنگم
به وهم عافیت چون غنچه محروم ازگلم بیدل
شکستی کو که رنگ دامن او ریزد از چنگم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات و افکار عمیق خود را در مورد عدم توانایی در درک وجود و هویت خویش بیان میکند. او به تضادهای درونی خود اشاره میکند و از ناپایداری رنگ و شکل وجودش سخن میگوید. شاعر در پی یافتن معنای حقیقت و عشق است و با اشاره به سختیهای زندگی، احساس تنهایی و ناامیدی را به تصویر میکشد. او همچنین به زیبایی و زشتی میپردازد و از ناتوانی خود در نشان دادن واقعیات زندگی میگوید. در نهایت، شعر به نوعی از ناامیدی و شکست در جستجوی شناخت و همچنین اعتراض به تهمتها و قضاوتهای نادرست اشاره دارد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا فکر و خیال من مرا به این سو و آن سو میکشد و از شدت فشار بر روح و ذهنم، رنگ و رویی از من میزند.
هوش مصنوعی: تنها زمانی میتوانم با دیگران رقابت کنم که مانند شعلههای رنگی شمع، در یک صف قرار گیرم. در این صورت به سمت جنگ و نبرد با خودم میروم.
هوش مصنوعی: از دست بیرحمی مردم به شدت خسته شدهام. هرگز نتوانستهام در میان آنها کسی را پیدا کنم که از دل سنگیام متمایز باشد.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم غیر از این که خودم را نابود کنم، کار دیگری انجام دهم. مرا مانند سایهای بیرنگ در آیینهام ریختهاند و به من شکلی نمیدهند.
هوش مصنوعی: دیوانگی و شوری که ناشی از عشق است، هرگز نمیتواند در دل غنچهها پنهان بماند. نفسهای من به قدری سنگین و دردناک شدهاند که دیگر نمیتوانم آن را در سینهام نگهدارم.
هوش مصنوعی: ظرفی کوچک مانند من در این جمع ممکن نیست که مانند گل، در اثر تغییر رنگها بشکند و خراب شود.
هوش مصنوعی: من خودم را به اندازه یک جواهر ارزشمند سنجیدهام، اما اگر از خودم برآیم و ناتوانیام را نشان دهم، همسنگ با من نخواهد بود.
هوش مصنوعی: سرور و شادی برای من بیارزش است، درد و غم در وجودم جاری است و من به هر شکلی که هستم، فقط به خاطر فریب و نیرنگ زندگیام، به این حال و روزم ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: مبادا کسی به من نسبت بدهد که به خاطر وجودم شرمندهام و این عرقی که بر پیشانی دارم، تنها نشانهای از ننگ من است.
هوش مصنوعی: در این عالم، انگار که رویاها و تصورات ما هیچ ارزشی ندارند. نه نیاز است که به دور افتادهگان از واقعیت، زمان و مکان خاصی را تسلیم کنیم، بلکه باید از مسایل و مشکلات خود رها شویم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، اگر حس کنی که از دل من نالهای نمیشنوی، معذورم. نفس من که میخواهد تو را به خود بکشد، پر از شور و هیجان است و صدای آن مانند قیامت میلرزد.
هوش مصنوعی: تابناک بودن به مانند غنچهای است که از گل محروم مانده و به خاطر این حسرت، دلش شکسته. چه کسی میتواند بگوید که رنگ دامن معشوق چگونه از دستانم بریزد و زیباییاش را به من ببخشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدم دیوانه وان طفل پری پیکر نزد سنگم
کنون زین غصه چون دیوانگان با خویش در جنگم
رو ای شادی خدا را جانب ارباب عشرت شو
که نبود جای جز غم های او را در دل تنگم
نخواهم جز قیامت خاستن چون کوهکن زینسان
[...]
چونی هر چند از درد جدایی ناتوان رنگم
شود از ناله هر دم تیز تر سوی تو آهنگم
دلم را از جمالت پرده ی هستی بود مانع
ز محرومی کنون با هستی خود بر سر جنگم
چو می گویم غم خود با کسی بی غنچه ی لعلت
[...]
نخست از پهلوی خود دید آفت ها دل تنگم
شکست از موج خارا خورد این آیینه در سنگم
بیاد چشم مستی دارد از بس عشق دلتنگم
بریزد خون صهبا از شکست شیشهٔ رنگم
مرا باید کشید آزار هر کس را رسد دردی
[...]
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
مشو غایب که چون آیینه از رخ میپرد رنگم
شدم پیر و نیام محرم نوای نالهٔ دردی
محبت کاش بنوازد طفیل پیکر چنگم
به رنگ سایه از خود غافلم لیک اینقدر دانم
[...]
ز بس از روزگار بخت و سخت و سست دلتنگم
بسختی متصل با روزگار و بخت در جنگم
دو رنگی چون پسند آید بچشم مردم دنیا
بغیر از خون دل خوردن چه سازم من که یکرنگم
خوشم با این تهی دستی بلندی جویم از پستی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.