شعورت خواه مستم وانماید خواه مخمورم
چو ساغر میکشی دارد ازین اندیشهها دورم
نفس بیطاقتی را مفت ساز خویش میداند
همین پر میفشانم آشیانی نیست منظورم
مهیای گدازم آنقدر از شوق دیدارش
که سوزدکرم شبتابی به برق شعلهٔ طورم
چو توفان داشت یارب ناوک نیرنگ دیدارش
که جای خون مجمر شعله میجوشد ز ناسورم
ز داغ اخترم مشکلکه بر دارد سیاهی را
دهد چون مردمک هر چند گردون غوطه در نورم
نیاز اختیار است ای حریفان عیش این محفل
که من چون شمع در مشق وگداز خویش مجبورم
ندارد درد دل سازی که بندی پرده بر رازش
چرا عریان نباشم در غبار ناله مستورم
نفس بودم فغانگشتم دگر از من چه میخواهی
ندارم آنقدر طاقت که نتوان داشت معذورم
نه از دنیا غم اندیشم نه عقباییست در پیشم
مقیم حیرت خویشم ازین پسکوچهها دورم
درین محفل که پردازد به داد ناتوان من
شنیدن در عدم دارد دماغ نالهٔ مورم
محبت از شکست دل چه نقصان میکند بیدل
نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فضای چرخ تنگی می کند بر مغز پرشورم
قبای دار کوتاه است بر بالای منصورم
چنان باریک بین گردیده ام از عاقبت بینی
که جوی شهد آید در نظر چون نیش زنبورم
ز صحرای شکرریز قناعت گوشه ای دارم
[...]
الا یا ایها الساقی بده جامی که مخمورم
مگر می وارهارند جان از این غمهای پر زورم
الا یا ایها الناصح مکن منعم ز میخانه
که من موسی و این ارض مقدس هست چون طورم
الا یا ایها الواعظ تو از تقصیر من بگذر
[...]
ز دشت بیخودی میآیم از وضع ادب دورم
جنونی گر کنم ای شهریان هوش معذورم
ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم
که تا دست سلیمان میرسد نقش پی مورم
جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من
[...]
ز معمار خرابی بس که همچون گنج معمورم
چو مرهم عاقبت گل میکند از زخم ناسورم
جز آهنگ محبت نیست در مضراب من دیگر
همین «عشاق » میآید به گوش از ساز تنبورم
مرا اندیشه هجر و خیال وصل کی باشد؟!
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.