چو بویگل به نظرها نقاب نگشودم
بهار آینه پرداخت لیک ننمودم
خیال پوچ دو روزم غنیمت سوداست
به این متاع که در پیش وهم موجودم
هزار خلد طرب داشتهست وضع خموش
چها گشود به رویم لبی که نگشودم
به رنگ سایه ز جمعیتم مگوی و مپرس
گذشت عمر به خواب و دمی نیاسودم
چو زخم صبح ندارم لب شکایت غیر
همان تبسم خود میکند نمکسودم
ز همرهان مدد پا نیافتم چو جرس
هزار دشت به اقبال ناله پیمودم
هوس بضاعت سعی از دماغ میخواهد
ز یأس دست و دلی داشتم به هم سودم
ز زندگی چه نشاط آرزو کنم یارب
چو عمر رفته سراپا زیان بیسودم
ز عرض جسم که ننگ شعور هستی بود
به غیر خاک دگر بر عدم چه افزودم
تو خواه شخص عدم گوی خواه بیدلگیر
در آن بساط که چیزی نبود من بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تأملات شاعر در مورد زندگی و گذران عمر میپردازد. شاعر به زیبایی و لطافت بهار و گلها اشاره میکند، اما خود را در وضعیتی میبیند که نتوانسته از این زیباییها بهرهبرداری کند. او به ناامیدی و غم خود در طی گذر زمان مینگرد و حسرت روزهایی را میخورد که از دست رفتهاند. شاعر از عدم تواناییاش در ارتباط با دیگران و احساس انزوا سخن میگوید، و در عین حال به عدم وجود معنا در زندگیاش اشاره میکند. در نهایت، او به وجود خود در حالی که هیچ چیز دیگری وجود ندارد، تأکید میکند و با این موضوع به تفکر درباره وجود و عدم میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که بوی گل به مشام رسید و زیباییهای بهار نمایان شد، من خودم را از نمایش و جلوهگری کنار کشیدم و به دنیا نشان ندادم.
هوش مصنوعی: تصور بیهودهی من دربارهی دو روز زندگیام، در واقع یک سود بزرگ است زیرا در این دنیا، چیزی که در واقعیت وجود دارد، بیشتر از توهمات من اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و شادی زندگی اشاره دارد، اما به خاطر سکوت و عدم بیان احساسات خود، با مشکلی مواجه شده است. این احساسات نهفته، به نوعی حاکی از نارضایتی از عدم ابراز عشق یا شادی است. وقتی فردی درون خود دنیایی از خوشی و عشق داشته باشد اما نتواند آن را ابراز کند، به نوعی از نعمتها و زیباییها محروم میشود.
هوش مصنوعی: به رنگ سایه از جمعیتمان چیزی نگو و نپرس؛ که عمرم مثل خواب گذشت و یک لحظه هم آرام نداشتم.
هوش مصنوعی: وقتی که زخمهای دل زیاد دارم و نمیتوانم از غمهایم حرف بزنم، تنها یک لبخند از خود نشان میدهم.
هوش مصنوعی: من از یاری همراهانم نتوانستم کمکی بگیرم؛ مانند زنگی که هزاران دشت را با صدای خود درنوردیده، من هم با نالهای به پیش رفتم.
هوش مصنوعی: آرزو و خواستههای بزرگ نیاز به تلاش و تلاش در خود دارد و از آنجا که من ناامید بودم، نه امید و نه دل و جانی برای رسیدن به آرزوهایم نداشتم.
هوش مصنوعی: زندگی چه لذتی میتواند داشته باشد، ای خدا، وقتی که عمر من سراسر پر از ضرر و بدون هیچ فایدهای گذشته است؟
هوش مصنوعی: من از شکل ظاهری که نشانهی ناتوانی عقل و شعور است، جز خاک چیز دیگری نمیتوانم به عدم اضافه کنم.
هوش مصنوعی: تو میتوانی به هر شکل و عنوانی که میخواهی درآیی، اما در آن دنیای خالی و بیمحتوا، تنها چیزی که باقی مانده من هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بزرگوارا من در میان اهل عراق
به نعمت تو که محسود همگنان بودم
هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز
که داشتم به وطن اختیار فرمودم
چو طبع میل بدین خطه کرد و بود خطا
[...]
شبانه دوش که تنها به کنج خود بودم
ز هولِ صاعقه و بانگِ رعد نغنودم
ز بی دلی وز بی طاقتی بترسیدم
ز بی کسی وز بی هم دمی بفرسودم
ز ممکنات نبد یارِ دستِ من جز جام
[...]
هزار شکر که هرچند خامه فرسودم
دهان به مدح و به ذم کسی نیالودم
مرا نبود طمع خلق را کرم زین رو
من از معاملهٔ هجو و مدح آسودم
به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.