دوش گستاخ به نظارهٔ جانان رفتم
جلوه چندان به عرق زد که به توفان رفتم
سیر این انجمنم آمد و رفت سحراست
یک نفس نامده صد زخم نمایان رفتم
فیض عریان تنیام خلعت صحرا بخشید
جیب شوق آنهمه وا شد که به دامان رفتم
بی نشانی اثرم آینهٔ بوی گلم
رنگ شد کسوت من کاینهمه عریان رفتم
بیش ازین سعی زمینگیر خموشی چه کند
تا به جایی که نفس ماند ز جولان رفتم
فکر خود بود همان خلوت تحقیق وصال
تا به دامان تو از راه گریبان رفتم
چقدر کاغذ آتش زدهام داغ تو داشت
که ز خود نیز به سامان چراغان رفتم
تپش دل سحری بوی گلی میآورد
رفتم از خویش ندانم به چه عنوان رفتم
بایدم تا ابد از خود به خیالش رفتن
یارب از بهر چه آنجا من حیران رفتم
نگهدیدهٔ قربانیام از شوق مپرس
سر آن جلوه رهی داشت که پنهان رفتم
جرأت پا نپسندید طواف چمنش
حیرتم رنگ ادب ریخت به مژگان رفتم
خجلت نشو و نمایم به عدم یاد آمد
رنگ ناکرده گل از چهرهٔ امکان رفتم
پای پر آبله شد دست تأسف بیدل
بسکه از وادی امید پشیمان رفتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: سخن از دلدادگی و عشق است، که راوی در کوششی مستمر به سوی محبوب میرود. او از دیدن جلوههای محبوب ذوقزده میشود و مسیری پر از درد و رنج را طی میکند. در این سفر عاشقانه، احساسات و عواطف عمیق خود را به تصویر میکشد؛ مانند زخمهای ناشی از دوری و تمنا، و احساسی از عریان بودن و بینشانی در میان جمع. او به تجارب خوب و بد خود اشاره میکند، از جمله اندوه و خوشحالی، و در نهایت به این نتیجه میرسد که عشق و جستجوی محبوب، اصلیترین هدف زندگیاش است. در این راه، او همواره به یاد محبوب است و بازخوردهای روحی و جسمی ناشی از این عشق را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: دیشب با جرات به تماشای محبوبم رفتم، آنقدر زیبا و دلربا بود که احساس کردم به طوفانی بزرگ در حال فرو رفتن هستم.
هوش مصنوعی: سیر و جریان این جمع به مانند صبح زود است که هر لحظه میآید و میرود. در یک نفس، زخمهای بسیاری از دل و جانم نمایان شده است.
هوش مصنوعی: خوشبختی و آرامش روحیام مانند لباسی زیبا از طبیعت به من هدیه شد. چنان شور و احساسی در دل به وجود آمد که وقتی به دامن طبیعت رفتم، همه چیز برایم باز شد و نمایان گشت.
هوش مصنوعی: بدون نشانی و هویتی، بوی گلم مانند آینهای جلوهگر شد و لباس من این گونه شد که با این همه عریانی راهی شدم.
هوش مصنوعی: من دیگر نمیتوانم بیش از این برای سکوت بیحاصل تلاش کنم، به جایی رسیدهام که نفس و زندگیام نیز از حرکت و تلاش بازمانده است.
هوش مصنوعی: من در خلوت و تنهاییام، به جستجوی وصال و نزدیکی تو پرداختم و تمام تلاش خود را کردم تا به تو برسم و در آغوش تو جا بگیرم.
هوش مصنوعی: من به اندازهای کاغذ سوزاندهام که حس دلتنگی تو در دل آتش وجود داشت و حتی به خاطر تو از خودم هم فاصله گرفته و برای دیگران جشن و سرور به راه انداختم.
هوش مصنوعی: صدای تپش دل در سحر، بوی گلی را به همراه دارد. من به سمت آن رفتم، اما نمیدانم به چه دلیلی این کار را کردم.
هوش مصنوعی: باید همیشه در خیال او سیر کنم، اما دلیلی نمیدانم که چرا در آنجا حیران و سردرگم شدهام.
هوش مصنوعی: چشمانم به تماشای زیباییهای عشق دوخته شده، اما برای شوق آن جلوهی دلربا و جذاب، نباید بپرسی که چرا بهطور ناگهانی و بیخبر از آنجا دور شدم.
هوش مصنوعی: جرأت نکردم به دور چمنش بچرخم، حیرت و شگفتی من باعث شد که رنگ ادب بر مژگانم بنشیند و به سمت او بروم.
هوش مصنوعی: شرمنده نباش و به من نشان نده که کجا میگذارم زخم های انگشتت را، چرا که رنگ گل های نازک و بیدفاع از چهرهٔ دنیا از یادم رفته است.
هوش مصنوعی: پایم زخمدار و پر از تاول شده و دستم پر از اندوه و افسوس است، به خاطر اینکه خیلی از راه امید و آرزو ناامید و پشیمان برگشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتم ای غم زپی عمر شتابان رفتم
بشتاب ار طلبت هست زمن هان رفتم
مشتاب ای غم دنیا که بگردم نرسی
بکن از دور وداعم که شتابان رفتم
ایها الناس بگوئید مبارک بادم
[...]
هم در شیخ زدم هم ره رهبان رفتم
کافر از کعبه و از دیر مسلمان رفتم
عادت عکس نقیض فلکم مغلطه زد
که پی درد به دریوزة درمان رفتم
خنده بر سستی امید خودم میآید
[...]
مژده یاران که ازین منزل ویران رفتم
رستم از جسم گران، از پی جانان رفتم
ای هزاران هوادار نفیری بزنید
جستم از قید قفس، سوی گلستان رفتم
شبنم آسا چه غم از دامن آلوده مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.