گنجور

 
بیدل دهلوی

ندارد آنقدر قطع از جهان غفلت اسبابم

به جنبش تا رسد مژگان محرف می‌خورد خوابم

نفس در دل‌ گره دارم نگه در دیده معذورم

خطی از نقطه بیرون نیست در دیوان آدابم

مگر ترک طلب گیرد درین ره دست من ورنه

چو آتش دور می‌افتم ز خود چندانکه بشتابم

خزان پیش از دمیدن بود منظور بهار من

کتان در پنبگی می‌داد عرض سیر مهتابم

به امید قد خم گشته محمل می‌کشد فرصت

مگر پیری ازین دریا برون آرد به قلابم

به فکر خود فتادم معبد تحقیق پیدا شد

خم سیر گریبان رفت و پیش آورد محرابم

چو آتش‌ گرمی پهلو ندیدم جز به خاکستر

درین دیر هوس دامن زدند آخر به‌ سنجابم

به ‌سعی بیخودی هم از عرق بیرون نمی‌آیم

زطبع منفعل تاگردش رنگست گردابم

خدا از انفعال می‌کشیهایم نگهدارد

مزاج شرم مینایم‌، در آتش خفته است آبم

من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت

دم تیغ تو دیدم ذوق‌ کشتن‌ کرد سیمابم

 
 
 
سعدی

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم

بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی

وگر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم

بیار ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه

[...]

حکیم نزاری

دلِ گم کرده را چندان که می جویم نمی یابم

همان به تر که بر دنبالِ مرغِ رفته نشتابم

دم از من بر نمی آید غم از من بر نمی گردد

ملول از جمعِ حُسّادم نفور از منعِ بوّابم

توانم چاره یی کردن دمی با خود برآوردن

[...]

سلمان ساوجی

به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

به جان عاشقان، یعنی لبت کامد به لب جانم

به خاک پای تو یعنی، سرم کز سر گذشت آبم

به خاک کعبه کویت، به حق حلقه مویت

[...]

نظام قاری

به چشمانت که تا رفتی ز چشمم بی‌خور و خوابم

به ابرویت که من پیوسته چون زلف تو در تابم

بنقش چادرشب کز نهالی بیخورو جوابم

بروی مهوش والا که من از شده در تابم

بگرمی تن قندس بنرمی بر قاقم

[...]

صائب تبریزی

حدیث تلخ ناصح کرد بیخود چون می نابم

زبان مار شد از مستی غفلت رگ خوابم

به گرد من رسیدن کار هر سبک جولان

که از دریا غبارآلود بیرون رفت سیلابم

چنان ناسازگاری ریشه دارد در وجود من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه