چشم وا کن شش جهت یار است و بس
هر چه خواهی دید، دیدار است و بس
سبحه بر زنار وهمی بستهاند
این گره گر واشود تار است و بس
گر بلند و پست نفروشد تمیز
از زمین تا چرخ هموار است و بس
هر نفس صد رنگ بر دل میخلد
زندگانی نیش آزار است و بس
چند باید روز بازار هوس
چینیات را مو شب تار است و بس
باغ امکان نیست آگاهی ثمر
جهل تا دانش جنون کار است و بس
مبحث سود و زیان در خانه نیست
شور این سودا به بازار است و بس
کاری از تدبیر نتوان پیش برد
هر که در کار است، بیکار است و بس
دود نتوان بست بر دوش شرار
چون ز خود رستی نفس بار است و بس
جهل ما بیدل به آگاهی نساخت
نور بر ظلمت شب تار است و بس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
چشم وا کن ششجهت یارست و بس
هر چه خواهی دید، دیدارست و بس
حبذا طغرل که بیدل گفته است
چشم وا کن شش جهت یار است و بس
هرچه جز عشقش مرا عار است و بس
مدعا از یاریام یار است و بس
نیست بار دیگری بر دوش من
قامت خم زیر این بار است و بس!
کی رسم در وصل او از بخت بد
[...]
زندگی اینجا ز دیدار است و بس
ذوق دیدار است و گفتار است و بس»
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.