گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

بعد ازینت سبزه خط در سیاهی می‌رود

ای ز خود غافل زمان خوش نگاهی می‌رود

می‌شود سرسبزی این باغ پامال خزان

خوشدلی‌هایت به گرد رنگ کاهی می‌رود

با قد خم‌گشته فکر صید عشرت ابلهی‌ست

همچو موج از چنگ این قلاب ماهی می‌رود

چاره دشوار است در تسخیر وحشت‌پیشگان

نکهت گل هر طرف گردید راهی می‌رود

جان به پیش چشم بیباکت ندارد قیمتی

رایگان این گوهر از دست سپاهی می‌رود

سرخوش پیمانهٔ ناز محیط جلوه‌ایم

موج ما از خود به دوش‌کج‌کلاهی می‌رود

نیست صابون کدورتهای دل غیر ازگداز

چون شود خاکستر از آتش سیاهی‌ می‌رود

صیقل زنگار کلفتها همین آه است و بس

ظلمت شب با نسیم صبحگاهی می‌رود

کیست‌ گردد مانع رنگ از طواف برگ ‌گل

خون من تا دامنت خواهی نخواهی می‌رود

از خط او دم مزن بیدل ‌که این حرف غریب

بر زبان خامه ی صنع الاهی می رود

 
 
 
ناصر بخارایی

نقش تو در چشمهٔ‌ چشمم چو ماهی می‌رود

هر زمان ما را سپیدی در سیاهی می‌رود

زینهار از ناوک چشمت که در شهر دلم

بیشتر آشوب از آن تُرک سپاهی می‌رود

خنجری بر من زدی آزرده باشد دست تو

[...]

سلیم تهرانی

چشم خود بگشا حدیث خوش نگاهی می‌رود

گردنی برکش که حرف کج‌کلاهی می‌رود

در دلش از من غباری هست، پنداری که باز

آب چشمم از برای عذرخواهی می‌رود

رهروان رفتند و چون از کاروان واماندگان

[...]

بیدل دهلوی

گر چنین اشکم ز شرم پرگناهی می‌رود

همچو ابر از نامه‌ام رنگ سیاهی می‌رود

بی‌جمالت جز هلاک خود ندارم در نظر

مرگ می‌بیند چو آب از چشم ماهی می‌رود

سعی قاتل را تلافی مشکل است از بسملم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه