گنجور

 
بیدل دهلوی

مفلسی دست تهی بر سودن ارزانی کند

پنجهٔ بیکار بیعت با پشیمانی کند

چشم‌ من از درد بیخوابی‌ در این‌ وادی‌ گداخت

سایهٔ خاری نشد پیدا که مژگانی کند

از حیا هم شرم می‌دارم ز ننگ اشتهار

جامهٔ پوشندکی حیف است عریانی کند

دل به غفلت نه‌ که در دفع تمیز خوب و زشت

خانهٔ آیینه را زنگار دربانی کند

جز به موقع آبروریزی‌ست عرض هر کمال

غیر موسم ابر بر دریاچه نیسانی‌ کند

تا به همواری رسد دور درشتیهای طبع

هرکه را رنگی‌ست باید آسیابانی کند

سبحه را گردآوری چون حلقهٔ زنار نیست

کفر چون هموار شد کار مسلمانی کند

نامه‌ای دارم بهار انشا که طبع بلبلش

چون صریر خامه پیش از خط غزلخوانی‌ کند

بی‌تامل هرزه‌نالیهایم از خود می‌برد

کاش چون بند نی‌ام خجلت‌ گریبانی‌ کند

شرم بیدردی عرق می‌خواهد ای بیدل مباد

بی‌نمی‌ها دیده را محتاج پیشانی کند

 
 
 
قطران تبریزی

روی مرجانی ز چشمم دوست پنهانی کند

تا سرشک چشم من چون روی مرجانی کند

چون نبیند لعل ریحانی لبش با لعل خویش

ای بسا چون خویش بیند لعل ریحانی کند؟

چون کمان ابروش دارد قامت من چون کمان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
ظهیر فاریابی

زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند

جان اگر جان را نیندازد گرانجانی کند

عقلها را از پریشان زیستن نبود گزیر

اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند

تا پریشان نیست بر سوسن همی ساید عبیر

[...]

محتشم کاشانی

در گناه هر که عفوت خویش را بانی کند

ایمنش در ظل خویش از قهر ربانی کند

خواهد ار اجر عبوری بردرت مور ذلیل

ایزدش شاهنشه ملک سلیمانی کند

صد جهانبانش به دربانی رود هر پادشه

[...]

صائب تبریزی

بحر طبعم در سخن چون گوهر افشانی کند

در صدف گوهر ز خجلت چهره مرجانی کند

طغرای مشهدی

بخت باید مرد را در هند پر دیو و پری

بخت اگر آید به سر، موری سلیمانی کند

زور طالع بین که مفلوکی ز اهل مدرسه

حکمرانی بر سپاه شاه کیهانی کند

میر شمشیر است ملایی که از بهر نمود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه