بس که زخم کشتهٔ نازش تلاطم میکند
هرچه را دیدم درین مشهد تبسم میکند
چشم بگشا بر حصول جستجو کاینجا چو شمع
نقد خود هرکس به قدر یافتن گم میکند
پختگان دامن ز قید تنپرستی چیدهاند
بادهات از خامجوشی خدمت خم میکند
هیچکس از بیتکلف زیستن آگاه نیست
آدمی بودن خلل در عیش مردم میکند
زین نفس سوزی که دارد خلق بر طاق و سرا
سعی عبرتبافی کرم بریشم میکند
پیشبینی کن ز ننگ حسرت ماضی برآ
بر قفا نظاره کردن ریش را دم میکند
دهر لبریز مکافاتست اما کو تمیز
کمکسی اینجا به حال خود ترحم میکند
از ادبگاه خموشی گوش باید وام کرد
سرمهگون چشمی درین مخمل تکلم میکند
هرکجا باشد قناعت آبیار اتفاق
پهلوی از نان تهی ایجاد گندم میکند
رحم بر بیمغزی ما کن که این نقش حباب
خویش را آیینهٔ دریا توهم میکند
بیدل از بس بینم افتاده است بحر اعتبار
گوهر از گرد یتیمیها تیمم میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
غمزه شوخت که قصد جان مردم میکند
هرکجا جادوگری آنجا تعلم میکند
مردم چشمم ز بهر سجده پایت را چو یافت
خاک پایت در دل دریا تیمم میکند
کوه جورت را نیارد طاقت و من میکشم
[...]
طوطیِ عقلم که دعویّ تکلّم میکند
چون دهانت نقش میبندد سخن گم میکند
از فریب غمزه دانستم که عین مردمیست
چشم مستت آنچه از شوخی به مردم میکند
گر ندارد از گُل روی تو رنگی از چه رو
[...]
عقل کل در کُنه ادراک تو ره گم میکند
گر به سویت رهنماییهای مردم میکند
تا نبخشد حق به لطف خود کسی را چاره نیست
گرچه بر امت رسول او ترحم میکند
اول آمرزید آدم را و آنگه آفرید
[...]
بخت بد جایی که پای کینه محکم میکند
سنگ باران گشت راحت را ز شبنم میکند
کام دل گر آرزو داری به دنبالش مرو
تا تو از پی میروی آن صید هم رم میکند
گرد غم را پاک از روی غبارآلود ما
[...]
گر جلا آیینههای تیره را نم میکند
عاشقان را هم می گلرنگ خرم میکند
میکند در سخترویان صحبت نیکان اثر
سنگ را فرهاد شیرین کار، آدم میکند
میکند بیگانه وحشت آشنایان را ز هم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.