به گلشنی که دهم عرض شوخی او را
تحیر آینهٔ رنگ میکند بو را
خموش گشتم و اسرار عشق پنهان نیست
کسی چه چاره کند حیرتِ سخنگو را
سرِ بریده هم اینجا چو شمع بیخواب است
مگر به بالشِ داغی نهیم پهلو را
ندانم از اثر کوشش کدام دل است
که میکِشند به پابوسِ یار، گیسو را
چه ممکن است نگردد کبابِ حیرانی
نمودهاند به آیینه جلوهٔ او را
به سینه تا نفسی هست، مشقِ حسرت کن
اَمل به رنگ کشیدهست خامهٔ مو را
غبار آینه گشتی، غبار دل مپسند
مکن به زشتیِ رو جمع زشتیِ خو را
اگر به خوانِ فلک فیضِ نعمتی میبود
نمینمود هلال استخوانِ پهلو را
دمی به یاد خیال تو سر فروبردم
به آفتاب رساندم دماغ زانو را
گرفته است سُویدا سواد دل بیدل
تصرفیست درین دشت چشم آهو را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شه صدور و خداوند من شهاب الدین
توئی که محض وفائی مر این وفاجو را
به صدق دعوت در قحط سال جود و سخا
محل صدق و وفائی مر این دعاگو را
ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب
[...]
به زیر طاق دو ابرو ساحرند او را
که کرده اند مسخر عموم اردو را
مرا به خیره ملامت چی می کند بد گوی
چگونه دوست ندارند روی نیکو را
به سیل دیده ی من بنگرید اگر خواهید
[...]
بس است تیغ تغافل من بلاجو را
مکن به خون من آلوده تیغ ابرو را
کجاست جاذبه طالع سلیمانی؟
که آورد به سرای من آن پریرو را
چو داغ لاله به خون کعبه غوطه زد آن روز
[...]
جهان کهنه چو نو کرد عادت و خو را
به قبله ی عربی آورد عجم رو را
شفیع روز قیامت، محمد مرسل
که قبله گاه جهان کرده طاق ابرو را
شهی که کرده ز درویشی و تهیدستی
[...]
مکن ز شانه پریشان دماغگیسو را
مچین به چین غضب آستین ابرورا
نگاه را مژهات نیست مانع وحشت
به سبزهای نتوان بست راه آهو را
به کنه مطلب عشاق راه بردن نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.