گنجور

 
بیدل دهلوی

چنان پیچیده توفان سرشکم کوه و هامون را

که نقش پای هم گرداب شد فرهاد و مجنون را

جنون می‌جوشد از مدّ نگاه حیرتم اما

به جوی رگ صدا نتوان شنیدن موجهٔ خون را

چو سیمت نیست خامُش‌کن که صوتت بی‌اثر گردد

صداهای عجایب از ره سیم است قانون را

تبسم از لب او خط کشید آخر به خون من

نپوشید از نزاکت پردهٔ این لفظ مضمون را

به هرجا می‌روم ازحسرت آن شمع می‌سوزم

جهان آتش بود پروانهٔ ازبزم‌بیرون را

درشتی‌ها گوارا می‌شود در عالم الفت

رگ سنگ ملامت رشتهٔ جان بود مجنون را

به خون می‌غلتم از اندیشهٔ ناز سیه‌مستی

که چشم شوخ او در جام می حل‌کرد افیون را

دل داناست، گر پرگار گردون مرکزی دارد

چو جوش می، سر خم‌، مغز می‌داند فلاطون را

چه سازد موی پیری با دل غفلت‌سرشت من

که بر آلایش باطن تصرف نیست صابون را

مشو ز افتادگان غافل که آخر سایهٔ عاجز

به پهلو زیردست خویش سازد کوه و هامون را

ز سرو و قمریان پیداست بیدل کاندرین گلشن

به سر خاکستر است از دور گردون طبع موزون را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۳۸ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را

که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را

یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را

یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را

یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

[...]

امیرخسرو دهلوی

چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را

گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را

تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا

که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را

نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت

[...]

صائب تبریزی

به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را

که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن

ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را

خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را

مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی

که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را

تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه