دورگردون تا دماغ جام عیشم تازهکرد
پیکرم چون ماه یکسر طعمهٔ خمیازه کرد
گو دو روزم نسخهٔ فطرت پریشانیکشد
چشم بستن خواهد اجزای هوس شیرازهکرد
رونق شام و سحر پر انفعال آماده است
چهرهٔ زنگی به خون زین بیش نتوان غازه کرد
شهرت صبح از غبار رفته بر باد است و بس
سرمهگردیدن جهانی را بلند آوازهکرد
کس سر مویی برون زین خانه نتوانست رفت
وقف هر دیوار اگر چون شانه صد دروازهکرد
خاکگردیدن یقینم شدعرقکردم ز شرم
این تیمم نشئهٔ عبرت وضوبم تازهکرد
بیدل اینجا ذره تا خورشید لبریز غناست
ساغر ما را فضولی غافل از اندازه کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالاتی از شادی و غم در زندگی میپردازد. شاعر به زیبایی طبیعی و معنوی اشاره میکند و از تغییرات روحی خود در مواجهه با زندگی مینویسد. با تشبیه بدن به ماه و سراغاز لحظات بیخودی و سرخوشی، او از تضاد بین زندگی روزمره و احساسات عمیق انسانی سخن میگوید. همچنین به محدودیتها و احساسات واقعی خود پرداخته و به جستجوی معنا در لحظات عیش و غم اشاره دارد. در نهایت، شاعر بر اهمیت آگاهی و عبرت گرفتن از تجربیات تأکید میکند و به رندی و آزادی در زندگی نظری میاندازد.
هوش مصنوعی: زمانه تا دماغ جام خوشیام را تازه کرد، بدنم مثل ماه یکسره به طعمه خواب ممتد تبدیل شد.
هوش مصنوعی: دو روزی که در آن به فطرت اصلی خود برمیگردیم و از پریشانی رهایی مییابیم، در حقیقت به ما کمک میکند تا با بستن چشم بر روی آرزوهای بیهوده، آنچه که واقعاً مهم است را سر و سامان دهیم.
هوش مصنوعی: شام و صبح در حال رونق و زیبایی هستند، اما چهرهٔ غمگینی که به خون آغشته است، دیگر نمیتوان آن را زیبا کرد.
هوش مصنوعی: صبح زمانی که غبار از روی افق برمیخیزد، در واقع به محبوبیت و شهرتی اشاره دارد که به خودی خود و به واسطهی نشانی از زیبایی و جلوهای خاص به وجود آمده است. این اشاره به عالم انسانی دارد که تلاش دارد تا خود را در میان دیگران شناخته و برجسته کند.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته است حتی یک تار مو از این خانه بیرون برود؛ اگر هر دیوار مانند شانهای باشد و صد دروازه باز شود.
هوش مصنوعی: به طور قطع به خاک افتادهام و از خجالت عرق کردهام. این درسی که گرفتهام، مرا مست کرده و دوشیزگی من دوباره تازه شده است.
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که حتی ذرهای که در اینجا وجود دارد، مانند خورشید پر از نعمت و ثروت است و میتوان گفت که این احساس خوشی و فراوانی باعث شده ساغر و مینوشی ما به غفلت از حد و اندازه پر شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه بر فرهاد شیرین جور بی اندازه کرد
یک سخن گفت از لب شیرین که جانش تازه کرد
عقل اگرچه بر رخت دروازه چشمم ببست
فتنه در ملک دل آخر رخنه زین دروازه کرد
تا تو پیدا گشتی ایمه نام شیرین گشت گم
[...]
آب حیوان دید لعلت را و ایمان تازه کرد
از دهان موج بیتابانه صد خمیازه کرد
از پریشان گردی گلشن زهم پاشیده بود
دام، اوراق پر و بال مرا شیرازه کرد
خنده شادی چه می جویی درین ماتم سرا؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.